شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

می‌خوام یه کم غر بزنم!

توی فيلم Crash، ساندرا بولاک نقش زنی عصبی رو بازی می‌کنه به نام جين که مدام در حال غر زدنه. يه جا که داره با دوستش تلفنی حرف می‌زنه، می‌گه:

من به تو غر نمی‌زنم [با صدای بلند] ... من عصبانی‌ام ... آره ... از دست اونا ... آره ...
از دست پليس ... از ريک ... از ماريا ... از خشک‌شويی که امروز يه بلوز ديگه رو خراب کرد ... از باغبون که زيادی به چمن‌ها آب می‌ده ...

من ... من فکر کردم ... کارول، من فکر کردم امروز بيدار می‌شم و ... و احساس بهتری دارم ... می‌دونی ...

اما ... هنوز عصبانی‌ام ... و فهميدم ... فهميدم که اين هيچ ربطی به دزديده‌شدن ماشينم نداره ...

هر روز صبح همين‌جوری از خواب بيدار می‌شم ... هميشه عصبانی‌ام و نمی‌دونم چرا ... کارول نمی‌دونم چرا و من [بغض گلويش را می‌گيرد] ... آره به من دوباره زنگ بزن ...

***

يه جورايی اين چند روزه شدم مثل جين. انگار که افتاده باشم تو يه سيکل منفی. کارهام همه به‌هم‌ريخته. همه چيز قاطی شده. دوست دارم مدام غر بزنم (می‌بينين که!). ناراحتم؛ بی اون که بدونم علت واقعيش چيه. کم‌بود خواب دارم. حس و حال هيچ کاری رو ندارم، حتی کارايی که فکر می‌کنم دوستشون دارم. کارهام زياده، سرم شلوغه، دربه‌در دنبال يه ساعت وقت آزاد می‌گردم اما همون مقدار وقت کمی هم که برای خودم می‌مونه، به بدترين شکل ممکن تلف می‌کنم (باز می‌بينين که!!). خسته شدم. نمی‌رسم به بعضی قول‌هايی که به مردم دادم، عمل کنم. دويست ساله می‌خوام يه کارايی رو بکنم، اما نمی‌شه. کرخت شدم انگار ... مسخ شدم ... اَه! حالم از خودم به هم خورد بس که نق زدم!

***

پی‌نوشت:

به نظر می‌رسه غرنويسی! حال آدم رو بهتر می کنه! الان که يه سری اين‌جا نک و نال کردم، احساس می‌کنم يه کم سرحال‌تر شدم!!!

***

بعداً اضافه شد:

۱ـ من راستی يادم رفت بگم: اين فيلم Crash رو اگه تونستين، حتماً گير بيارين ببينين. يکی ار بهترين فيلم‌های اين چندوقته است.

۲ـ کوروش اسدی که قبلاً وبلاگ «کرگدن سلطان است» را می‌نوشت، دوباره شروع به نوشتن در وب کرده. اسم وبلاگ جديدش را از کتابش گرفته: پوکه باز

۳ـ نامه‌ی آليس به احمدی نژاد را بخوانيد:
آقای احمدی نژاد ... چرا نمی‌گذاريد آب خوش از گلوی ما پايين برود؟ چرا من به‌عنوان نمونه‌ای از آدم‌های هم‌سن و سالم، بايد دوباره و دوباره فدای جاه‌طلبی‌های چند نفر آدم مثل شما بشویم؟ چرا جنگی که می‌توانست کوتاه باشد، به خواست افرادی مثل شما ۸ سال طول کشيد، و حالا جنگی که به راحتی قابل پيش‌گيری است، بايد به خواست شخصی شما راه بيفتد؟


۴ـ از اين شعر دوروتی پارکر، که اسدالله امرايی ترجمه‌ش کرده، که توی مجله‌ی پاپريک چاپ شده، که خود مجله رو که فصل‌نامه‌ی تخصصی شعره و بدک هم نيست و تا حالا فقط شماره‌ی صفرش دراومده پرستو بهم معرفیش کرده، که دستش هم درد نکنه، خوشم اومد!


گزارش

تيغ درد دارد
رودخانه خيس است
اسيد می‌سوزاند
سم حال آدم را بد می‌کند
تفنگ خلاف قانون است
طناب وا می‌دهد
گاز بوی بدی دارد
زنده بمانی بهتر است.

هیچ نظری موجود نیست: