جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

کوتاه درباره‌ی ريچارد براتيگان و شعرهايش


به من فکر می‌کنی
همان‌قدر کم
که من فکر می‌کنم
به تو؟


هر جور که حساب کنيد، ريچارد براتيگان آدم جالبی بوده است. شاعری متفاوت و خلاق و نويسنده‌ای آوانگارد، پر هياهو و شايد تا حدی کله‌خر! از هم‌کاريش با پل‌مک‌کارتنی و جان لنون در آلبومی از بيتل‌ها بگير تا خودکشی همينگوی‌وارش در ۱۹۸۴: شليک گلوله‌ای به خود با يک تپانچه.

شعرهای براتيکان با وجود سادگی و کوتاهی گاهی به‌شدت غافل‌گيرکننده است و تاثيرگذار. يک‌جور طنز خيلی خوبی هم توی کارهای براتيگان می‌توان ديد، انگار که می‌خواهد بگويد: نگاه کنيد، دنيا به يک‌ور من هم نيست!

بنا به‌نظر برخی منتقدين: ‌«شعرهای براتيگان با وجود سادگی بسيار فريبنده‌اند. او با شناخت کامل از خواننده‌ی بی‌حوصله‌ی امروزی، شعرهايی سرود که خواندنشان بيش از چند ثانيه طول نمی‌کشد، با اين همه و در همان چند ثانيه، تلنگری شديد به باورها و احساسات شنونده می‌زنند که راز تاثيرگذاری‌شان همين است»

اين شعر براتيگان را بخوانيد:

در پژوهشکده‌ی فن‌آوری کاليفرنيا

مهم نيست چه نوابغ لعنت‌گرفته‌ای هستند
اين آقايان:
من حوصله‌ام سر رفت.

احتمالاً او بازديدی داشته است از يک دانشکده‌ی علمی يا يک همچين جاهايی و کلی دانشمند منظم و دقيق ديده است که با جديت مشغول کارند. اما اين چيزها با روحيه‌ی سرکش و ضدنظم براتيگان سازگار نبوده و بی‌چاره حوصله‌اش سر رفته! لابد می‌توانيد حدس بزنيد «لعنت گرفته» ترجمه‌ی چه کلمه‌ای بوده است!!!

يا اين يکی:


آمبولانس هايکو

يک تکه فلفل سبز
افتاد
بيرون از ظرف سالاد:
که چی؟


اگر با ساختار هايکو آشنايی داشته باشيد، می‌دانيد هايکو نوعی شعر قديمی ژاپنی است که سه سطر و هفده هجا دارد، مضامین بسیار ساده‌ای دارد و متاثر از آيين بودايی ذن است. براتيگان در اين شعر تصميم گرفته است که سربه‌سر هايکوها بگذارد. سه سطر اول شعر فرمی شبيه هايکوها دارد و سطر چهارم، قضاوت طنزآميز و اعتراض‌گونه‌ی براتيگان است نسبت به اين نوع شعر لطيف و آرام. انگار که می‌خواهد بگويد اين نوع شعر، کجا با خشونت و بی‌رحمی زمانه‌ی ما سازگار است؟

يا اين شعر:

رومئو و ژوليت

اگر برای من می‌ميری
من برای تو می‌ميرم
و گورهای‌مان مثل دو عاشق خواهد بود
که لباس‌های‌شان را با هم می‌شويند
اگر تو صابون می‌آوری
من پودر می‌آورم

که نگاه تمسخرآميز براتيگان است به عشق اسطوره‌ای. ترکيب رومئو و ژوليت با پودر و صابون، فوق‌العاده است، به‌خصوص که ما تا بند سوم شعر متوجه اين ريش‌خند نمی‌شويم و حس می‌کنيم با شعری عاشقانه روبه‌رو هستيم. اصولاً عشق، دوست‌داشتن و سکس از مضامين مورد علاقه‌‌ی براتيگان بوده است. مضمون‌هايی که گاه براتيکان چنان عريان و پوست‌کنده به آن می‌پردازد، که خواننده را می‌ترساند:

عاشقانه

چه‌قدر خوب است
که صبح بيدار شوی
به تنهايی
و مجبور نباشی به کسی بگويی
دوست‌اش داری
وقتی دوست‌اش نداری
ديگر

فقط چون‌که

فقط چون‌که
مردم فکرت را دوست دارند
معنايش اين نيست
که مجبور باشند
بدن‌ات را هم دوست بدارند.

و البته گاهی نيز واقعاً عاشقانه است:

رنگ به‌جای شروع

عشق را فراموش کن
می‌خواهم هلاک شوم
در گيسوان طلايی‌ات

ردپای آهو

زيبا، ناله‌کنان
عشق‌ورزيدن با دور تند
و بعد آرام‌گرفتن
مثل ردپای آهو
روی برف نو
کنار آن‌که دوستش داری
اين همه چيز است

گزينه‌ای از اشعار براتيگان را نشر مشکی به تازگی به چاپ رسانده است. نام مجموعه «کلاه کافکا» است و مترجم اثر علی‌رضا بهنام است. از براتيگان يک مجموعه داستان هم به زبان فارسی برگردانده شده است: «در قند هندوانه» ترجمه‌ی مهدی نويد، نشر چشمه.


توضيح تکميلی (بعداً اضافه شد):
دو کتاب ديگه از براتيگان ‌به تازگی ترجمه شده: ۱ـ صيد ماهی قزل‌آلا، نشر نی و ۲ـ اتوبوس پير، نشر مرکز

هیچ نظری موجود نیست: