پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۱

بهشت جای دیگری است!
( جشنواره ی بیست و یکم به روایت من)


1_ شب های روشن یا تاریک؟
امسال می شه گفت تقریبا هیچ کدوم از کارگردان های معروف توی جشنواره فیلم نداشتن. بیضایی، کیارستمی،مخملباف،مهرجویی، تقوایی، عیاری، بنی اعتماد، حاتمی کیا، فرمان آرا و ... خلاصه قحطی آدم حسابی بود امسال! فکر می کنم کم رونق ترین دوره ی جشنواره بوده این جشنواره !

2_ دیوانه از قفس پرید، پرید!
قبل از جشنواره، یه نگاهی که به اسم فیلمای بخش مسابقه انداختم، به نظرم رسید حدود ده تاش رو می شه رفت دید. خوش بختانه به لطف دوست بسیار بسیار عزیزم که واقعا منو شرمنده ی خودش کرد، تونستم اون ده تا فیلمی که می خوام رو برم ببینم و حتی دو تا فیلم هم زیادتر از برنامه دیدم! الان که جشنواره تموم شده و نظرات بقیه رو درباره ی فیلما شنیدم، می بینم در مورد ده فیلم انتخابی اولیه ام اشتباه نکرده بودم، به عبارت دیگه یه جورایی می شه گفت فیلمای یه ذره به درد بخور تر جشنواره همونا بودن. فقط با توجه به فیلمای قبلی معتمدی و با توجه به این که تهیه کننده ی این فیلم آخرش صدا و سیما بوده، فکر نمی کردم دیوانه از قفس پرید فیلم خوبی باشه ولی خب یه سری می گن انگار فیلم بدی نبوده. به هر حال دیوانه از قفس پرید، از دستم پرید!!!

3_ نامه های باد
اولین فیلمی که توجشنواره دیدم، نامه های باد بود . این علی رضا امینی ظاهرا قبلا فیلم مستند می ساخته، خوبم می ساخته! راستشو بخواهید انتظار نداشتم نامه های باد فیلم خوبی باشه ولی بود! ماجرای فیلم توی یه کلمه، قصه ی دردناک دوره ی سربازی بود( می دونم یه کلمه بیشتر شد خودم. گیر ندید!) دوره ای که خدا رو شکر من یکی نگذروندمش! فیلم پرداخت خیلی خوبی داشت که برای تجربه ی اول یه فیلمساز خیلی خوب به نظر می رسید. خط روایی البته توی فیلم کم رنگ بود و خب این مساله باعث می شد ریتم فیلم کند به نظر بیاد ( به هر حال یادمون نره کارگردانش قبلا مستند ساز بوده!) ولی در عوض فیلم خیلی واقع گرایانه تصویری حقیقی و رک و راست از خشونت رایج توی پادگان ها و ساده گی دو تا جوون روستایی رو نشون می داد. هم چنین به نظرم می رسه کارگردان فیلم حتما یه گوشه ی چشمی به کیارستمی و همین طور فیلم محشر غلاف تمام فلزی کوبریک داشته و احتمالا بدش هم نمی اومده با استفاده از فرمول تکراری فیلم های فقط ساخته شده برای جشنواره های خارجی، جایی برای خودش توی جشنواره های اون ور آب باز کنه. خود علی رضا امینی درباره ی این فیلم می گه:« ایده ی اصلی نامه های باد از خاطرات دوره ی سربازیم میاد. اون روزا وسایل خاصی مث رادیو تنها تفریح ما بود و ماجراهایی که در استفاده از آن داشتیم، منبع اصلی داستان و مفهوم نامه های باده ...». یه چیز دیگه ی این فیلم که برام جالب بود، این بود که فیلم یه جورایی خیلی خفن سوسیالیستی بود. یعنی از این مدل فیلما که مفاهیمی مثل فردیت انسان و قهرمان و این چیزا توش معنی نمی ده. به عبارت دیگه فیلم داشت یه جامعه ای از سربازا رو نشون می داد که تقریبا همه عین هم بودن و هیچ کسی اختلاف فاحشی با بفیه نداشت. قشنگ ترین صحنه ی فیلم هم به نظر من صحنه ای بود که همه ی سربازا وسط برف و سرما دیگه داشتن یخ می زدن که فرمانده شون گفت هر کی می خواد بیست و چهار ساعت مرخصی بره تهران( تصور کنید هیچ کدومشون دو ماه بود که مرخصی نرفته بودن) باید با یه دست تا شماره 30 اسلحه ش رو صاف نگه داره( یعنی یه کار فوق العاده وحشتناک). نشون دادن تلاش ناموفق سربازها با جامپ کات های عالی و استفاده از اسلوموشن واقعا صحنه ی تاثیر گذاری ایجاد کرده بود. نچسب ترین جای فیلم هم اونجایی بود که دو تا دختر سوسول توی اکباتان ( شاید خورشید خانوم و پینک فلویدیش!!!) اون سربازی که اومده بود مرخصی رو با یه سری جمله هایی مثل وای تو چه خوش تیپی و لباستو از گلستان خریدی تحقیر می کردن. به هر حال فیلم نامه های باد به من چسبید و توصیه می کنم اگه تونستین برین ببینینش. من اگه بخوام نمره بدم از صد نمره به این فیلم 75 می دم!

دیالوگ منتخب فیلم:

[یکی از سربازا به اون سربازی که می خواد مرخصی بره تهران]:
ببین داری می ری تهران دیگه سعی کن این جوری نباشی ... اون جا دختر خیلی زیاده ... سعی کن خوش تیپ باشی ... بعدش هم اون جا دنبال دختر برو ولی نه اون جوری که مثلا فکر کنه چه خبره ... یعنی مثلا یه سلام کن ولی نه این که مثلا خودشو برات بگیره ... بذار دختر خودش بیاد دنبال تو ....


ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست: