چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۲

چند روز پيش که اين رو ديدم، احساس کردم بدجوری پتانسيل اينو داره که بشه نمايش نامه اش کرد. اول به نويسنده اش خبر دادم، بعد يه خورده فکر کردم که چی کار می خوام بکنم، بعد نشستم همين رو دراماتورژی! کردم، صحنه ی اول يا بهتره بگم اپيزود اول نمايش نامه در اومد. امشب به سرم زد و يه چيزی در حد اتود برای اپيزود دوم نوشتم که الان ميارمش اين جا. البته بگم نوشتنش يه ده دقيقه است که تموم شده و هنوز به نظر خودم هم خيلی خامه و بايد بيشتر روش کار کنم. شايد هم کلا پاره اش کردم و ريختم دور و از اول يه چيز ديگه نوشتم! از اين کارا آخه زياد می کنم من.

صحنه ی دوم: با پنير هم خوب می شه!

[دو پسر پشت ميزی نشسته اند. بساط عرق خوری شان روی ميز پهن است]

اولی: سلام.
دومی:نوش.
اولی:می گم با آب آلبالو خيلی خوب می شه ها؟
دومی:با پنير هم خوب می شه.
اولی:با پنير هم خوب می شه ولی با آب آلبالو يه چيز ديگه است.
دومی:ماست و خيار هم خوبه.
اولی:آره اونم خوبه.

[سکوت]

اولی:به دختره چی گفتی؟
دومی:گفتم بره گم شه!
اولی:همين جوری بهش گفتی بره گم شه!؟
دومی:نه! ولی يه جوری باهاش حرف زدم که اگه خودش شعور داشته باشه می فهمه بايد بره گم شه.
اولی:خيلی خری.
دومی:آره خرم. نمی دونستی؟
اولی:الاغی ديگه، نيستی؟ چرا ناراحت می شی؟
دومی:می آوردمش خونه، باهاش می خوابيدم، الاغ نبودم، نه؟
اولی:تو چته؟
دومی:هيچ چی. فقط نمی خوام ديگه با کسی دوست شم. همين. فهميدنش خيلی سخته؟
اولی:نه، ولی احمقانه است.
دومی:عيب نداره، بذار تو اين دنيا يکی هم احمق باشه.
اولی:باشه!

[سکوت]

اولی:بريزم؟
دومی:يه خورده صبر کن. هولی مگه؟
اولی:خب بابا! چته؟

[سکوت]

دومی:چرا احمقانه است؟
اولی:ببين اين اصول گرايی تو رو من نمی فهمم.
دومی:کجاش رو نمی فهمی؟
اولی:همين معيارای اخلاقی تخميت. چی رو می خوای با اين کارا ثابت کنی؟
دومی:قراره مگه چيزی رو ثابت کنم؟
اولی:مثلا می خوای بگی خيلی آدم خوبی هستی؟ خيلی پاک هستی؟
دومی:گم شو بابا!
اولی:پس اين فيلم بازی کردنات چيه؟
دومی:می گم خوشم نمياد با دختری که دوستش ندارم، بخوابم، فيلم بازی می کنم؟
اولی:اون که دوستت داره.
دومی:اون الان فکر می کنه که منو دوست داره. دو ماه ديگه می فهمه نداشته. بعدش هم. من دوستش ندارم. بايد دو طرفه باشه يا نه؟
اولی:حالا اين هيچ چی. با اون دختره، اسمش چی بود؟ همون که 5 سال با هم دوست بودين؟
دومی:حالا با هر کی دوست باشی لازمه که باهاش بخوابی حتما؟ تو چه اصراری من نمی فهمم داری سر اين موضوع؟
اولی:من اصراری ندارم. جناب عالی بدجوری انکار داری.
دومی:آره من انکار دارم. خوشم نمياد قبل از ازدواجم سکس داشته باشم. اصلا اُمل ام.
اولی:آه. چه قدر رمانتيک. شديدا تحت تاثير قرار گرفتم!
دومی:خيلی بامزه ای مثلا؟
اولی:آره که بامزه ام. می گم معيارای اخلاقيت تخميه، همينه ديگه ...

[سکوت]

اولی:بريزم؟
دومی:بريز.

[سکوت]

دومی:گيرائيش خوبه
اولی:خيلی خوبه. از ودکا بهتره.
دومی:سردرد نياره بعدش خوبه.
اولی:اصلا نمياره.
دومی:خوبه. به هاملت بگو از اين برای منم بياره.
اولی:هاملت ديگه نمياره. از يکی ديگه گرفتم. گرون حساب می کنه ولی ميارزه ... طعمش هم بد نيست. نه؟
دومی:عرقه ديگه. هر چی هم که باشه همون مزه گهش رو داره.
اولی:ولی با آب آلبالو خيلی خوب می شه ها؟
دومی:با پنير هم خوب می شه.

[سکوت]

دومی:تو که حالا با اين همه آدم خوابيدی، خيلی راضی هستی؟
اولی:اولا که من با هر کسی نخوابيدم. بعدش هم، دروغ چرا؟ ناراضی نيستم.
دومی:تو با هر کسی تونستی خوابيدی.
اولی:اون دختره بود. سيبِيلوئه. يادت مياد که؟
دومی:خب؟
اولی:با اون خوابيدم؟ خودت می دونی که اگه می خواستم می تونستم.
دومی:لطف کردی واقعا! اونو که می گفتی حالت از قيافه ش به هم می خوره!!
اولی:به هر حال.
دومی:آره به هر حال.
اولی:من می گم آدم بايد با هر کسی که هست تا اون جا که می تونه لذت ببره و البته به اون طرف مقابل هم لذت بده.
دومی:و حالا هيچ اشکالی هم نداره صبح با يکی باشه، شب هم با يکی ديگه لابد؟
اولی:گمون نکنم داشته باشه.

[سکوت]

دومی:خب، تو که اين جوری فکر می کردی، چرا ازدواج کردی که محدود شی؟
اولی:ربطی نداره ... آدم به هر حال يه روزی بايد ازدواج کنه ديگه.
دومی:خب ... ببينم، يعنی می خوای بگی هنوز هم ...
اولی:آره ... اگه پيش بياد چرا که نه؟

[سکوت]

دومی:خانومت هم می دونه؟
اولی:ديونه شدی؟
دومی:نه. ولی گفتم لابد اگه آدم به يه چيزی معتقد باشه، می تونه راحت به بقيه توضيحش هم بده.
اولی:بستگی داره بقيه کی باشن. به تو می شه توضيح داد، به زنم نه!
دومی:جالبه.

[سکوت]

اولی:چرا ساکت شدی؟
دومی:همين جوری

[سکوت]

اولی:به چی داری فکر می کنی؟
دومی:به اين که ... ولش کن بابا

[سکوت]

اولی:بريزم؟
دومی:نه. بسه.
اولی:يه پيک ديگه بزن. چيزی نخوردی.
دومی:بسه ديگه. به اين يارو، اسمش چيه؟ بهش بگو از اينا برای منم بياره.
اولی:اسمش گرگوره. باهاش هماهنگ می کنم، بعدش شماره اش رو بهت می دم بهش زنگ بزنی. فقط يادت باشه زنگ زدی بگی دکتر مهندسی می خوای!
دومی:دکتر مهندسی؟
اولی:آخه دو مدل داره. اينی که خوردی دکتر مهندسی بود!
دومی:آره. منم از همين می خوام. عرق خوبيه.
اولی:آره با آب آلبالو خيلی خوب می شه.
دومی:با پنير هم خوب می شه.

پايان صحنه ی دوم.

هیچ نظری موجود نیست: