چند سال پيش که زويا پيرزاد معروف نبود من هی همه جا می گفتم بابا اين خيلی نويسنده ی ماهيه و به همه می گفتم کتاب هاش رو بخونن ولی کسی خيلی تحويل نمی گرفت!
من از همون مثل همه ی عصرها، پيرزاد رو شناختم که اون کتابش به نظرم معمولی بود ولی بعد طعم گس خرمالو و يک روز مانده به عيد پاک رو که خوندم ديگه رسما عاشق زويا پيرزاد شدم! خدا رو شکر چراغ ها را من خاموش می کنم حسابی گل کرد و پيرزاد شناخته شده شد به اندازه ی کافی که انصافا هم حقش بود.
الان می خوام يه نويسنده ی ديگه رو بهتون معرفی کنم که هر چند در حال حاضر گمون نکنم کسی درست بشناسش يا کتاب هاش رو خونده باشه ولی فکر می کنم اگه همين طوری ادامه بده حتما مثل زويا پيرزاد تا چند سال ديگه شناخته شده می شه.
فريبا وفی يه خانم اروميه ايه که من اولين بار هفت هشت سال پيش يکی دو تا از داستان هاش رو همون موقعی که گلشيری يه سری جلسات ويراستاری و کارگاه داستان برگزار می کرد و خانم وفی هم ميومد اون جلسات رو خوندم که البته اون موقع هنوز جايی چاپ نشده بود و هر چند يه کم خام بودن هنوز ولی در مجموع خوب بودن.
چند سال بعد از اون جريان،اولين کتاب ايشون که يه مجموعه داستان بود چاپ شد که اسمش رو متاسفانه الان يادم نيست.( کتابش رو يکی از دوستای خوبم که اول اسمش امير آهويیه ازم گرفت که بخونه و يه هفته ای پس بياره ولی گمونم از سال 77 تا حالا به نظر ايشون يه هفته نشده هنوز!).کتاب دومشون هم که باز يه مجموعه داستان کوتاه ديگه بود به اسم حتی وقتی می خنديم سال 78 نشر مرکز چاپ کرد.
مهم ترين خصوصيت داستان کوتاه های اين دو مجموعه سادگی اون ها، روون بودنشون، رک بودن و کوتاه بودن شونه. بيشتر داستان های اين دو مجموعه دو يا سه صفحه ای هستن.تو خيلی هاشون بيشتر از اون که خط روايت پررنگ باشه فضا مهمه.
اما آخرين کتابش که يه داستان کوتاه بلند يا شايد بشه گفت يه رمانه و همين تازگی ها هم چاپ شده اسمش هست پرنده ی من که انصافا از اون دو کتاب قبلی قوی تره و يه جاهاييش که واقعا خيلی خيلی خوبه و من واقعا خوشم اومد.
اگر چه به نظر می رسه که سبک اين کتابه خيلی شبيه کتاب های زويا پيرزاده ولی يه خوبيه خيلی بزرگش اينه که آدم قشنگ با کتابه راحته و می تونه خوب بخونش. دنگ و فنگ های الکی و به اصطلاح پيچيدگی های آن چنانی! نداره و آدم لازم نيست موفع خوندنش جون بکنه.
به هر حال توصيه می کنم اگه وقت کردين حتما بخونين داستان های خانم وفی رو به خصوص اين آخری يعنی پرنده ی من رو. کتابش رو نشر مرکز چاپ کرده،141 صفحه است و قيمتش هم 1150 تومنه! يه قسمتش رو اين جا ميارم تا با حال و هوای کتاب بيشتر آشنا شين:
امير عاشق شده است. عاشق يک زن مو طلايی. او را به من معرفی می کند« خواهرم». زن لاغر است و قلمی و احتمالا کانادايی. دستش را به طرفم دراز می کند و لبخند می زند. نمی شود تشخيص داد ايرانی است يا کانادايی. ولی غريبه است. نمی تواند خواهر باشد.
می خواهم فرياد بزنم ولی اميربه من نگاه نمی کند. به طرف زن برگشته است. هيچ کس نمی تواند به خواهرش اين جوری نگاه کند. ديگر دارم مطمئن می شوم. پلک هايم را محکم فشار می دهم و پوست صورتم از فشار زياد گره می خورد. با خودم می گويم تمام شد. غمی را احساس می کنم که با بقيه ی غم ها فرق دارد. صدای زاری ام را می شنوم. مثل صدای مامان است.
تنم به تنش می خورد. چشمانم را باز نکرده ام ولی از خواب بيدار شده ام.بايد نزذيک صبح باشد. امير به رختخوابم آمده. بازويم را دور کمرش می اندازم و سرم را می برم توی خم گردنش. آشتی بی صدا، بهترين آشتی روی زمين است. امير دوباره پيش من است. خبر ندارد او را از دست چه کسی بازپس گرفته ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر