اسم آهنگ رو پيدا کن!
(يک نمايش نامه ی واقعی کوتاه در شش صحنه!)
صحنه ی اول : توی دپارتمان رياضی.
من: ببين وقت داری بری تئاتر ببينی؟
کوروش: چه تئاتری؟
من: روی زمينه اسمش. کار بدی نيست.
کوروش: حالا چه طور مگه؟
من: هيچ چی! من دو تا بليط دارم، گفتم اگه شما و الهام خانوم وقت دارين برين، بدمش شما.
کوروش: خودت چرا نمی ری؟
من: درگيرم من خيلی اين روزا.
صحنه ی دوم: من توی ماشين مشغول رانندگی. صدای زنگ موبايلم شنيده می شود.
من: الو
کوروش: سلام.
من: سلام ... چه خبرا؟
کوروش: ما همين الان از سالن تئاتر اومديم بيرون.
من: خُب ... کارش خوب بود؟
کوروش: آره . اجرا خوب بود ولی من سر يه چيز ديگه کارت دارم الان.
من: چی؟
کوروش: ببين تو اين کاره يه آهنگ هندی بود که هی پخش می شد تو کار. می خواستم اين آهنگه رو اگه می شه برام پيدا کنی.
من: باشه. به توفان يا بنفشه می گم از کارگردانش برات اسمش رو بپرسن. و اگه شد بگيرنش.
صحنه ی سوم: توی خانه هنرمندان، سر تمرين آخر نمايش تبعيدی ها.
من: بنفشه! يکی از دوستام رفته سر کار روی زمين از موسيقيش خيلی خوشش اومده. يه موسيقی هندی انگار. می شه از افروز( کارگردان همون نمايش و از دوستان بنفشه) بپرسی اسم و مشخصاتش چی بوده؟
بنفشه: باشه. فردا می پرسم.
صحنه ی چهارم: توی خونه. تلفن زنگ می زند.
من: الو.
بنفشه: سلام.
من: سلام، چه طوری؟
[پس از مقاديری چاق سلامتی و حرف های مختلف.]
بنفشه: راستی از افروز پرسيدم اون موسيقيه رو ها.
من: خُب؟
بنفشه: بابا اين همون نوار هنديه است که تازگی معروف شده.
من: اونه؟ جدی؟
بنفشه: آره بابا. اين که همه جا هست. ماهواره که داره 24 ساعته می ذارش.
من: باشه. دستت درد نکنه که پی گيری کردی.
صحنه ی پنجم: ديشب. توی رستوران سوپراستار. ساعت 11:30 شب. صدای زنگ موبايلم شنيده می شود.
من: الو.
کوروش: سلام عطا. معلوم هست اين روزا کجايی؟ دوشنبه چرا نيومدی دپارتمان؟
من: راستش يه کم درگيرم اين روزا. فردا ولی سعی می کنم بيام.
[در همين لحظه غذايی که ما سفارش داده بوديم حاضر می شود. گارسن از من می پرسه که نوشابه هاتون چی باشه.]
من: سون آپ باشه لطفاً.
کوروش: چی!؟
من: با تو نبودم. با اين گارسنه بودم.
کوروش: کجايی مگه؟
من: تو سوپراستار.
صحنه ی ششم. ديشب، ساعت 11:50 ،بيرون رستوران سوپراستار.
مريم: عطا نگاه کن! انگار جريمه ات کردن.
من: چه طور؟
مريم: اونا ها زير برف پاک کنت انگار يه برگ جريمه است.
من: آخه واسه چی جريمه کردن؟
خاله: لابد تو محل مطلقا ممنوع پارک کردی.
من: آخه اين وقت شب افسر از کجاش پيداش شده؟
مامان:خُب يه خورده بالاتر پارک می کردی. جا که بود.
من: پس چرا ماشين بابا رو جريمه نکردن؟ اون هم که همون بغل من پارک کرده؟
[به طرف ماشين می روم. نزديک تر که می رسم حس می کنم کاغد زير برف پاک کن قبض جريمه نيست. کاغذ را بر میدارم. روی آن با خطی خوش نوشته شده: عطا آهنگ رو پيداش کن!!! قشنگ سورپريز شده ام. هار هار وسط خيابون شروع می کنم به خنديدن! شماره ی کوروش رو می گيرم.]
من:[ با خنده.] الو سلام. کجايی؟ چرا نيومدی تو رستوران؟
کوروش: [ با ادای يک صدای خواب آلوده.] کجايی يعنی چی؟ خونه ام ديگه خُب. رستوران چيه ديگه؟ نصفه شبی آزار داری مزاحم می شی؟
[و من از خنده غش می کنم. او هم می خندد. امان از دست اين کوروش ... چه قدر خوب است آدم دوستانی به اين خوبی داشته باشد.]
پی نوشت: حالا کسی اسم اين آهنگه رو می دونه ؟ همين آهنگ هنديه که جديد معروف شده ها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر