شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۲

چهارده تصوير از يک سفر


تصوير اول: نمايی از شهر کيف

کيف شهر زيبا و به شدت سرسبزی است. انگار که لا به لای يک جنگل زيبا تعدادی خانه و خيابان وجود داشته باشد. شما در کيف چيزی به اسم خاک نمی بينيد! همه جا يا چمن و درخت است، يا آب و يا خانه و خيابان!

تصوير دوم: رودخانه ی دنيپ

زيبا، پرابهت و آرام، با شاخه های متعددش از ميان کيف می گذرد. عرض رودخانه در برخی از نقاط به چندين کيلومتر می رسد و پس از طی مسيری به طول 850 کيلومتر به دريای سياه می ريزد.

تصوير سوم: زنان فداکار

بزرگ ترين بنای اکراين، مجسمه ی همين خانمی است که سپر و شمشيرش را رو به آسمان گرفته است به نشانه ی اعلام جنگ به آلمان نازی. اين مجسمه به پاس فداکاری هايی که زنان اکراينی در طول جنگ جهانی دوم از خود نشان داده اند، ساخته شده.

تصوير چهارم: پسر تپل کنار رودخانه!

اين آقاهه به نظرتون آشنا نمياد؟

تصوير پنجم: جيغ از اودسا!

آقا کرم تئاتر که داشته باشی همينه ديگه! اون جا هم ول کن نيستی می ری تئاتر. چيزی که برام خيلی جالب بود اين بود که با اين که تئاتر اون جا خيلی گرونه بليطش ( تقريبا چيزی حدود يک هفتم حقوق ماهانه ی يه کارمند معموليه) ولی سالن شون که تقريبا اندازه ی تالار وحدت خودمون بود کاملا پر بود!

تصوير ششم: پرندگان پررو!

واقعا پررو هستن! لگدشون هم بزنی نمی پرن!

تصوير هفتم: ميدان خرشاتيک

ای بابا اين پسره اين جا هم هست که!

تصوير هشتم: عروس قد بلند!

ديديد من هی می گفتم اين ها قدشون بلنده، شما باورتون نمی شد!؟

تصوير نهم: عروس ها به صف!

خُب، اين جا عروس خانوم ها و ايل و تبارشون تو صف منتظرن تا نوبت شون بشه برن گل هاشون رو پرت کنن پای مجسمه.

تصوير دهم: خانوم بيا پايين!

نه که اين ها قداشون کوتاهه خيلی، می رن اين بالا که بلندتر به نظر برسن!

تصوير يازدهم: دوماد سر به زير!

به نظر شما اين کوچولوئه داداش عروسه يا داداش دوماد؟

تصوير دوازدهم: بسه ديگه عروس بابا!

اين هم اون مجسمه هه که عروس ها بالاش گل پرت می کنن.

تصوير سيزدهم: آقای کشيش

يه کم شبيه جنتی خودمون نيست خداييش!؟

تصوير چهاردهم: ارتش سرخ!

بی خيال بابا. رفقای ديروز، امروز تو صف مک دونالد هستن!

پی نوشت:

راستی اين سرناد شوبرت که الان آهنگ وبلاگمه، از cd همون آقاهه است که گفتم تو خيابون خرشاتيک ترومپت می زد!

هیچ نظری موجود نیست: