پنجم مهر ...
يه روزی مثل همه ی روزهای ديگه ...
با همون غم های هميشه گی ...
همون شادی های کوچيک هر روزه ...
و شايد يه اميد دور ...
که ادامه دادن رو هنور قابل تحمل می کنه ...
که ازش گريزی ندارم ...
با اين تفاوت که ...
از امروز بيست و هشت ساله ام ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر