نوستالژی
ده سال پيش بود. من تازه دانشگاه قبول شده بودم. اون موقع، چند سالی بود که مث خوره ها افتاده بودم تو خط مجله فيلم خوندن و سر درآوردن از وسوسه ای به اسم سينما. يادمه فيلم مراسم اسکار 93 رو به هزار بدبختی پيدا کردم. به نام پدر توی 5 رشته ی اصلی کانديد بود. نديده بودم فيلمه رو اون موقع. از بقيه ی فيلمای کانديدا، پيانو و فراری رو ديده بودم ولی. عاشق فيلم پيانو بودم. با اون سوژه ی ناب و بازی فوق العاده ی هالی هانتر.
بيشتر جايزه ها _ به جز جايزه های مربوط به بازی گری _ رو اون سال فهرست شيندلر برد. لجم در اومده بود. فهرست شيندلر رو نديده بودم و تا حدی هم اين تئوری توطئه که لابی صهيونيست ها تو اسکار نفوذ داره و الکی جايزه ها رو می خوان بدن به فهرست شيندلر، باورم شده بود. البته بعداً که فهرست شيندلرو ديدم، فهميدم که جايزه ها واقعاً حقش بوده.
فيلمای واقعا خوبی اون سال اومده بود اسکار. يه سری فيلم واقعا متفاوت با فضای اسکار که بيشتر با حال و هوای جشن واره هايی مث کن جور درميومدن. به نام پدر اون سال هيچ جايزه ای رو نبرد. از بازيگرای به نام پدر، هم دانيل دی لوئيس کانديد بود، هم اما تامپسون و هم پت پوستلث ویت. يادمه تيکه بازی ها رو که نشون می داد از بازی اما تامپسون خيلی خوشم اومد. اون قسمت عصبانی شدنش تو دادگاه رو گذاشته بودن. همون جا هوس کردم به نام پدر رو پيدا کنم و ببينم. اتفاقی که امشب بالاخره رخ داد!
دانيل دی لوئيس
هيچ وقت از بازيش خوشم نيومده بود تا امشب که بازيش رو تو به نام پدر ديدم. توی فيلم پای چپ منِ همين جيم شريدان هم نقش يه آدم معلول رو بازی می کرد که اون جا هم بازيش چنگی به دلم نزند. اما بيشتر از همه فکر می کنم دليل بد اومدنم از دانيل دی لوئيس بازيش تو فيلم بار هستی بود که رمان محشر کوندرا رو تا حد يه فيلم پورنو گرافی تنزل داده بود.
امشب که به نام پدر رو ديدم، يه جاهايی از بازيش خوشم اومد. مث اون تيکه ی آخر فيلم که می گه می خوام از در جلوی دادگاه خارج شم يا اون قسمتايی که دارن بازجوييش می کنن. اما هنوزم به نظرم بازيگر خيلی فوق العاده ای نيست.
اما تامپسون
فوق العاده ... بی نظير ... عاشق ميميک هاشم. نقش رو قشنگ لمسِ لمس می کنه و يه بازی زير پوستیِ به تمام معنا ارائه می ده. اوج بازی گريش رو تو فيلمايی مثل هاوادز اند يا بازمانده ی روز می شه ديد. البته بازيش توی به نام پدر هم خيلی به دل می شينه. اون قسمت بازيش تو دادگاهِ آخرِ فيلم، جايی که مدارکو رو می کنه و عصبانی می شه، به نظر من، شاه کارِ بازی گريه.
صدا و سيما
نمايش به نام پدر توی سيمای لاريجانی برام به دو دليل به شدت عجيب بود. اول اين که فيلم يه جورايی رسما تروريسم و عمليات انتحاری رو زير سوال می بره و خُب ما همه مون نظرات آقای لاريجانی و دوستان شون رو درباره ی اين جور حملات که حماس يا گروه های تند روی ديگه ی فلسطينی که هر چند وقت يه دفعه انجام می دن، می دونيم.
دوم هم اين که آدم وقتی اين جور فيلما رو می بينه يه جورايی فکر می کنه که احتمالا در آينده می تونه فيلمای خوبی درباره ی آدمايی مث باطبی، که الان تو زندان هستن ساخته بشه!
به نام پدر
خُب از حرفام قشنگ معلومه که خوشم اومده ازاين فيلمه. فکر می کنم يه چند وقتی بود که اين جوری مجذوب يه فيلم نشده بودم. جداً ته فيلمه بغضم گرفته بود و اين برای خودمم به شدت عجيب بود. به هر حال اين قدر از به نام پدر خوشم اومده که به خاطرش بشينم تا ساعت 4 صبح وبلاگ بنويسم!
می گم منم ديونه ای هستم به نوبه ی خودما!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر