باز هم چند شعر از امير رضا:
(۱)
در آسمان هر دوی ما
يک ماه روشن میشود
جای شکرش باقی است.
(۲)
منتظرت میمانم
مثل سنگ حياط؛
كنار كاجها.
(۳)
تقديم به محمد بيجه، نه بهخاطر داستانهايی که همه میدانيم، بهخاطر اينکه:
در رگهاش خونی مثل خون من جريان دارد
و ضربان قلباش همآهنگ با قلب يکی از شما است
اگر که دقيق بپرسی:
عاشق شده است
خنديده است از ته قلب
و بچه که بوده دلاش خواسته پرواز کند: مثل کبوترها مثل کبوترها
دلام گرفت
وقتی که ديدم تنها تير آهنی ماند تا بغلاش کند
و وقتی که می زدیاش من زخم شدم
دلام گرفت
برای خودم گرفت و برای شما
هر چه باشد او همشهری ما بود
او هم
همشهری ما بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر