چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴

فاشيسم مهم‌تر است يا مرتب کردن اتاق مامان جان!؟

روی تخت دراز کشيده‌ام و هيجدهم برومر لويی بناپارت مارکس را می‌خوانم. مامان گير می‌دهد که بلند شوم و اتاقم را مرتب کنم. می‌گويم: چشم، بذار اينو بخونم، بعد! مامان اما راضی نمی‌شود و در حالی که در چارچوب در ايستاده؛ به اعتراضات پردامنه‌اش! در زمينه‌ی شلخته‌گی‌های بی‌پايان من ادامه می‌دهد!

مامان، خودش هم اين روزها حسابی سياسی شده. صبح به صبح روزنامه‌ی شرق می‌خرد؛ بعد که می‌خواند؛ از من می‌پرسد: از اينترنت چه خبر؟ و من هم معمولا مقاله‌های بهنود، زيدآبادی و طنزهای ابراهيم نبوی را برايش پرينت می‌گيرم. شب‌ها هم که خوراکش صدای آمريکا است و تحليل‌های نوری‌زاده. از قوچانی هم اين روزها به شدت خوشش آمده و البته سرکوفتش! را به من می‌زند: نگاه کن! اين پسره حتی يه سال هم از تو کوچيک‌تره؛ ببين چه اطلاعاتی داره و چه‌قدر خوب می‌نويسه!

مامان هر شش کتاب قوچانی را که من داشته‌ام؛ از توی کتاب‌خانه برداشته تا به قول خودش سر فرصت بخواند و البته يکی را هم دستش گرفته. وسط‌های خواندنش هم گاهی ذوق زده می‌شود و مرا صدا می‌کند تا آن بخش مقاله که به نظرش جالب آمده؛ من هم نگاه کنم.

سياسی شدن مامان تا حدودی عواقب خاله زنکيانه! هم دارد. اين روزها شديد گير داده به اين که کی داماد کی است: پسر رهبر که داماد حدادعادله، احمدی‌نژاد هم که می‌گن داماد جنتيه،‌ اين قوچانی هم که داماد باقيه. من الان مونده‌م که سعيد مرتضوی داماد کيه. تو نمی‌دونی؟

يا اين‌که به ريخت و قيافه‌های مردم هم کار دارد: کروبی بی‌چاره رفت دندون گذاشت و صورتش رو کشيد و خودش رو خوش‌تيپ کرد اما آخر رييس‌جمهور نشد. يا اين‌که: اين احمدی‌نژاد هم نگرانش نباش، تا چند ماه ديگه قيافه‌ش رو درست می‌کنن. فقط موندم چشماش رو می‌خواهن چی‌کار کنن. يا: ستاره درخشش از وقتی پدرش فوت شده، لباس مشکی می‌پوشه موقع خبر خوندن، آرايش هم نمی‌کنه ولی باز خوشگله!

نيم ساعت بعد مامان دوباره در آستانه‌ی در ظاهر می‌شود: نمی‌خوای اتاقت رو مرتب کنی، بگو نمی‌خوام، تا منم تکليفم رو بدونم! اگه يه‌دفعه يه مهمون در زد اومد خونه آبروی من نمی‌ره با اين اتاق تو!؟

ديگر نمی‌توان به کتاب خواندن ادامه داد. تهديد به اندازه‌ی کافی جدی است. بلند می‌شوم و کتاب را کنار می‌گذارم. مامان آن‌قدر دم در منتظر می‌ماند تا من واقعا شروع به کار کنم. خيالش که راحت می‌شود می‌رود و من می‌مانم با اتاقی که به اين زودی مرتب نمی‌شود!


پی‌نوشت:
اين خبر، شاه‌کارترين خبريه که تو اين چند وقت گذشته خوندم: علت حملات و تاخت و تازهای خانم رايس به مقامات ايرانی، به شكست وی در رابطه‌ی عشقی با يك جوان ايرانی مربوط است. به گزارش "ايلنا"، راه‌یافته‌ی بوشهر در جمع خبرنگاران پارلمانی گفت: يكی از خانم‌های نماينده‌ی مجلس هفتم تحقيقاتی را در خصوص علت رفتارهای نامناسب و موضع‌‏گيری‌‏های كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا با مقامات مسوولين ايرانی انجام داده كه طی آن مشخص شده است؛ خانم رايس در زمان دانشجويی خود در دانشگاه با يك جوان قزوينی ارتباط عشقی داشت كه با ناكامی مواجه شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: