یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

وقتی از عشق حرف می‌زنيم؛ از چی حرف می‌زنيم؟

تازگی‌ها گير داده‌ام به ری‌موند کارور و داستان‌هايش. بيشتر کارهايش را دوست دارم؛ هرچند که اغلب تلخ و گزنده‌اند و فضای سياهی دارند.

خود کارور هم آدم عجيبی بوده. دوران کودکی و جوانی مشقت‌باری را پشت سر می‌گذارد؛ زود ازدواج می‌کند؛ بعد الکلی می‌شود و زندگی‌اش به کل در آستانه‌ی نابودی قرار می‌گيرد تا اين که با شاعری به نام تس کالاگر آشنا می‌شود و به قول خودش تازه متولد می‌شود. او و تس يازده سال با هم زندگی می‌کنند که اين سال‌ها دوره‌ی اوج نويسندگی کارور است تا اين‌که کارور در ۴۹ سالگی از سرطان می‌ميرد. او را پس از همينگوی بزرگ‌ترين داستان‌نويس آمريکايی می‌نامند.

آدم‌های کارور مردان و زنانی هستند بی‌کار يا سرگردان از شغلی به شغلی ديگر، آويزان، گيج و اغلب هراسان. شوهرها و زن‌ها توی رخت‌خواب کنار هم می‌خوابند اما با احتياط هم‌ديگر را لمس می‌کنند؛ عقب می‌کشند؛ وانمود می‌کنند که خوابيده‌اند؛ دروغ می‌گويند و هرکدام به خاطر اتفاقی که تازه افتاده يا چيزی که احتمالا اتفاق خواهد افتاد شگفت‌زده می‌شوند.

با اين‌که تقريبا در همه‌ی داستان‌ها نوعی تهديد و خشونت مستتر است و انتظار می‌رود در پايان حادثه‌ای دردناک که حاصل شکستن چارچوب‌ها و رسيدن به رهايی است؛ رخ دهد؛ اما هيچ خونی به زمين نمی‌ريزد.

در داستان « می‌شه لطفا ساکت باشی، لطفا؟ » مردی از همسرش اعتراف می‌گيرد که سال‌ها پيش، بعد از جشنی که با خوردن مشروب همراه بوده؛ او با دوستی به شوهرش خيانت کرده است. شوهر شزوع می‌کند به بدمستی. بعد به خانه برمی‌گردد و بالای سر زنش که خوابيده است می‌ايستد:

مرد می‌دانست که چه چيزی اتفاق افتاده اما نمی‌دانست حالا چه چيزی قرار است رخ دهد. خانه بسيار تاريک بود.

سرانجام اما، او و زنش عشق‌بازی می‌کنند. چنين گير و دارهايی در بيشتر داستان‌های کارور به‌گونه‌ای ظاهر می‌شوند و داستان‌ها را باگسست همان‌طور پرقدرت می‌کند که با پيوند می‌توان کرد.

ايروينگ هاو نويسنده و زبان‌شناس آمريکايی در نقدی بر مجموعه‌ای از داستان‌های کارور می‌گويد:

شخصيت‌های کارور فاقد دردمشترک يا هر چيز مشترک ديگری هستند که بتوانند به کمک آن تسکين يابند.

آن چه باعث می‌شود آدم‌های کارور گويی جزيره‌هايی تک افتاده از ارتباط با هم عاجز بمانند؛ ناتوانی آن‌ها از درک يک‌ديگر و نيز درک زندگی پيرامون خود است. گويی تنها چيزی که می‌تواند اين پيله‌ی سخت را بشکند و جای‌گزين فقدان درک آن‌ها از زندگی شود؛ عشقی است که اغلب يا حضوری نوستالژيک دارد و يا اگر هست به شدت در معرض زوال و نابودی است.

گاه عشق يک‌سويه است که شخصيت‌ها را از درون ويران می‌کند. با اين حال آدم‌های کارور حتی اگر بخواهند دره‌ی عميق بين خود و ديگری را پر کنند؛ اغلب قادر به چنين کاری نيستند. در صحبت جدی و صميميت ديدارهايی که قرار است به تفاهم بينجامد به دليل فقدان کلماتی که بتواند هم‌دلی تباه شده را احيا کند؛ خود به عميق‌تر شدن گسست اوليه می‌انجامد. هاو می‌گويد:

شخصيت‌های کارور واژه‌های زيادی برای بازگويی احساساتشان ندارند و به همين خاطر ناچارند برای بيان آن‌چه که در درون دارند از رفتارها و اشارات مبهم و ظاهری استفاده کنند.

در داستان « يک چيز ديگر » مردی که از سوی هم‌سر و دخترش طرد شده و در آستانه‌ی ترک خانه است می‌کوشد تا کلماتی را برای وداع پيدا کند اما هر چه فکر می‌کند چيزی به ذهنش خطور نمی‌کند. اين وضعيت محصول جهانی است که کارور با اشتياق تمام به طراحی و توصيف آن می‌پردازد. از نگاه او جهان برای بيشتر مردم تنگ و تاريک و تهديدآميز است و آدم‌های داستان‌های او اين خطر را از عمق جان حس می‌کنند.

تاکيد کارور بر آدم‌ها و نه ماجرا، داستان‌های او را از تاريخ و جغرافيای خاص متنوع می‌کند و نوعی انسان‌مداری به درون‌مايه‌ی قصه‌ها تزريق می‌کند. او در گفت‌و‌گويی تصريح می‌کند بيشتر ماجراهای داستان‌های او در هر کجا می‌تواند اتفاق بيفتد:

داستان « وقتی از عشق حرف می‌زنيم از چی حرف می‌زنيم » تابلوی پر احساسی است که خيلی به آن علاقه دارم. اين چهارنفری که در داستان دور يک ميز نشسته‌اند؛ می‌توانند در آلبوکرک باشند يا در ال‌پاسو. در عين حال آن‌ها می‌توانند به همين راحتی در ويچيتا يا سيراکوز هم باشند.

عنصر مهم ديگر در داستان‌های کارور و زيبايی‌شناسی سبک او توجه‌ش به اشيا و جزئيات است. توجه کارور به اشيا همان‌قدر اهميت دارد که نگاه او به آدم‌ها. او گفته است:

می‌توان در شعر يا داستان‌کوتاه درباره‌ی چيزهای پيش‌پاافتاده و معمولی مثل صندلی، پرده‌ی پنجره، يک چنگال، يک تکه سنگ يا گوشواره‌ی زنی با زبانی عاميانه اما چنان دقيق نوشت که به آن اشيا نيرويی گزاف و خيره کننده داد.

آن‌چه در بيشتر داستان‌های کارور مشترک است؛ نگاه تلخ و سياه اوست به زندگی که گويی هرگز نوری از اميد،‌حتی کورسويی بر آن نمی‌تابد. با اين حال او هنوز اميدوار است که ادبيات باعث شود ما به کاستی‌های خود پی ببريم و چيزهايی که در زندگی به ما آسيب می‌زند را بشناسيم. او تاکيد می‌کند:

ادبيات حتی شايد باعث شود به فکر زندگی بهتری بيفتيم هرچند معلوم نيست تا چه حد بتواند زندگی ما را عوض کند.


منابع:
۱ـ مصطفی مستور، شاهد زندگی، ۱۳۸۱
۲ـ ری‌موند کارور، پاکت‌ها و چند داستان ديگر، ترجمه‌ی مصطفی مستور، تهران، نشر رسش ۱۳۸۲
۳ـ ری‌موند کارور، فاصله و داستان‌های ديگر، ترجمه‌ی مصطفی مستور، تهران، نشر مرکز ۱۳۸۰
۴ـ ری‌موند کارور، کليسای جامع، ترجمه‌ی فرزانه طاهری، تهران، نشر نيلوفر، چاپ اول ۱۳۷۷
۵ـ ری‌موند کارور، هر وقت کارم داشتی تلفن کن، ترجمه‌ی اسدالله امرايی، تهران، نشر نقش‌ و نگار ۱۳۸۱
۶ـ ری‌موند کارور، رابطه، ترجمه‌ی حميد يزدان‌پناه، تهران، نشر آتيه ۱۳۸۰
۷ـ فرصتی برای رمان‌نويسی نداشتم، گفت‌وگو با ری‌موند کارور، ترجمه‌ی اسدالله امرايی، روزنامه‌ی صبح‌امروز، سه‌شنبه ۱۴ اردی‌بهشت ماه ۱۳۷۸
۸ـ ای. اُ. اسکات، در جست‌وجوی ری‌موند کارور، ترجمه‌ی علی حسينی، ماه‌نامه‌ی عصر پنج‌شنبه‌ها، شماره‌ی ۲۹ـ۳۰
۹ـ رها، بيرون از محدوديت‌ها، گفت‌وگوی لاری مک‌کافری و سيندا گريگوری با ری‌موند کارور، ترجمه‌ی اسدالله امرايی، مجله‌ی تکاپو، دوره‌ی نو شماره‌ی ۹
۱۰ـ فيليپ کارسون، از الکليسم تا کليسای جامع، ترجمه‌ی گودرز ميرانی، فصل‌نامه‌ی برگ فرهنگ، شماره ی ۹، تابستان ۱۳۸۰
۱۱ـ نثر معماری کلمات، گفت‌و‌گوی کلود گريمان با ريموند کارور، ترجمه‌ی مريم محمدی‌سرشت، ماه‌نامه‌ی سبک نو، شماره‌ی ۱
12_ Irving Howe, Story Of Our Loneliness, Newyork Times, 11 Sep. 1983
13_ Reymond Carver Fires: Essayes, Poems, Storries _ Vintage Contemporaries, Vintage Books, June 1989
14_ Geoffry Wolf, Newyork Times, March 7, 1976

هیچ نظری موجود نیست: