با اين نامهای که گنجی نوشت؛ احتمال آزادیاش رو متاسفانه کمتر کرد. گنجی انگار نمیخواد کوتاه بياد. جونش رو گذاشته وسط و تن به بازی مرگ داده. نامهی تنديه تو اين شرايط. گنجی انگار انتخابش رو کرده. من گنجی رو زنده میخوام. من گنجی زنده رو، حتی اگه نامهی آزادی مشروط بنويسه؛ به يه خيابون يا ميدون که شايد ده سال ديگه اسم گنجی روش باشه؛ ترجيح میدم ... يه بخشهايی از نامه رو میذارم اينجا:
... من به تئوری ولایتفقیه و مصداق آن هیچ اعتقادی ندارم و آن را نظامی دموکراسیستیز و ناقض حقوقبشر میدانم. من زیر بار رابطهی خدایگان ـ بنده، که در آن رهبر به مقام خدایی صعود و مردم تا حد بردگانِ او سقوط میکنند؛ نمیروم. من به جای آقای خامنهای از دانشجویان، روزنامه نگاران، وبلاگنویسان، مراجع تقلید منزوی، خانوادهی مقتولین قتلهای زنجیرهای، خانوادهی زهرا کاظمی و ... به خاطر هر آنچه در این سالها بر آنها رفته است؛ پوزش میطلبم. من به جای آقای خامنهای از خانواده زندانیان اعدام شدهی تابستان ١٣٦٧ در زندانهای سراسر کشور به شدت عذرخواهی میکنم. من به جای آقای خامنهای از ملّت شریف ایران برای آنچه شورای نگهبان و قوهی قضائیه در طول سالهای گذشته کردهاند؛ طلب بخشش میکنم.
٦ روز دیگر (شنبه ٢٥ تیر ماه ١٣٨٤) دو هزارمین روز (نود روز بازداشت اول در سال ١٣٧٦ به علاوه ١٩١٠ روز در بازداشت فعلی) حبس من پایان خواهد یافت. یعنی در دورهی رهبری آقای خامنهای، به دلیل بیان اعتقادات و نظرات دگراندیشانه، مجبور به تحمل دو هزار روز زندان شدهام. امّا دو هزار روز حبس برای دگربودگی (otherness) ، عرف شکنی و دگراندیشی در نظام سلطانیسم کفایت نمیکند؛ مجازات «تفاوت» بسیار سنگین است. مدارا با تفاوت مؤلفهی اصلی و جدایی ناپذیرِ سیاست دموکراتیک است. ناشکیبایی و سرکوب، مؤلفهی اصلی رژیمهای اقتدارگرا است. من هیچگاه به روشهای خشونت آمیز توسل نجسته و فقط به روشهای مسالمتآمیز خواستار تغییر رژیم سیاسی موجود شدهام.
در دفتر اول مانیفست جمهوریخواهی (فرودین ٨١) پیشنهاد کردم تا رژیم، اقدام به برگذاری رفراندوم کند. امّا چون روشن است که رژیم هیچگاه زیر بار چنین مطالبهای نخواهد رفت، تنها راه رسیدن به مقصود را در نافرمانی مدنی میدیدم. از سالها پیش جمهوری را بر نظام ولایت فقیه ترجیح میدادم و نافرمانی مدنی را مسیری که بدان منتهی خواهد شد، میدانستم.
این شمع در حال خاموش شدن است. ولی این صدا خاموش نخواهد شد. این صدا، صدای زندگی مسالمتآمیز، تحمل دیگری، عشق به انسانیت، ایثار برای مردم، حقیقتطلبی، آزادیخواهی، دموکراسیخواهی، احترام گذاردن به مخالفان، پذیرش سبکهای مختلف زندگی، تفکیک دولت از جامعهی مدنی، تفکیک سپهر خصوصی از سپهر عمومی، تمایزِ نهاد دین از نهاد دولت، برابری تمامی انسانها، عقلانیت، فدرالیسم در چارچوب ایران دموکرات، نفی خشونت و ... است.
این شمع در حال خاموش شدن است امّا این صدا، صداهای بلندتری به دنبال خواهد آورد:
شب با تابوت سیاه،
نشست توی چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک
اکبر گنجی زندان اوین ١٩/٠٤/١٣٨٤
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر