سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۴


پيش‌نهاد برای خواندن کتاب



سه‌ تک‌گويی

قوی‌تر: آگوست استريندبرگ
پيش از صبحانه:‌ يوجين اونيل
مونولوگ: هارولد پينتر





بخشی از قوی‌تر:

پس بگو چرا من مجبور شدم روی دم‌پايی‌ها نقش لاله بندازم. چون تو لاله دوست داشتی ... برای اين بود که ... پس به خاطر اين بود که تابستون گذشته مجبور بوديم تعطيلات رو کنار درياچه‌ی مالار بگذرونيم. چون تو از دريای آزاد خوشت نمياد. برای اين بود که اسم پسرم اسکيل شد. چون اسم پدر تو بود. به اين دليل بود که من بايد لباس‌های مورد علاقه‌ی تو رو می‌پوشيدم؛ مشروب مورد علاقه‌ی‌تو رو می‌خوردم؛ به موزيک دل‌خواه تو گوش می‌دادم و حتی کتاب‌های نويسنده‌ی مورد علاقه‌ی تو رو می‌خوندم و از شيرکاکائوی مورد علاقه‌ی تو می‌خوردم. پس بگو ... خدای من حتی فکر کردن بهش سخته ... وحشتناکه ...

بخشی از پيش از صبحانه:

می‌دونستم هميشه با يکی اين‌ور اون‌ور می‌ری. بهانه‌های الکی‌ت که وقتت رو تو کتاب‌خونه می‌گذرونی؛ خرم نمی‌کرد. راستی اين هلن کيه؟ يکی‌از اين هنرمندها؟ يا شاعر هم هست؟ نامه‌ش اينو نشون می‌ده. حتما بهت گفته که کارهات بهترين آثار جهانه و تو هم مثل احمق‌ها حرفش رو باور کردی. خوشگله؟ جوونه؟ اون وقت‌ها که منو با حرف‌های شاعرانه‌ت گول زدی؛ من هم خوشگل بودم، هم جوون ...

بخش از مونولوگ:

حالا حتما می‌خوای بگی تو عاشق روح اون بودی و من عاشق جسمش. باز هم لابد می‌خوای اين حرف کهنه رو به رخ من بکشی. قبول می‌کنم تو خيلی خوش‌قيافه‌تر از من بودی. اين رو هم می‌دونم که من در نظر تو هميشه يه آدم به‌ظاهر لطيف و آسمانی ولی آب‌زيرکاه بودم. اما بذار يه چيزی برات بگم. شايد تا حالا نمی‌دونستی که اون روح منو دوست داشت. آره اين روح من بود که اون عاشقش بود ...

هیچ نظری موجود نیست: