هی مرد گنده؟
گاهی وقتها فکر میکنم؛ اين که میگن زمان همهچيزو حل میکنه؛ يه دروغ بزرگه ...
يه قسمتهايی از نمايشنامهی «هی مرد گنده، گريه نکن! »، نوشتهی جلال تهرانی که خيلی دوست دارم؛ میذارم اينجا. فکر کنم به خوندنش بيارزه ...
(۱)
پیيمو: اينچيه؟
نينو: شِکر!
پیيمو: نمیخورم.
نينو: تلخه؛ بذار بريزم برات.
پیيمو: تلخشو بيشتر دوست دارم.
نينو: دروغ میگی. اين يه ذره سهم توئه. خواهش میکنم. میدونی از کِی نگهش داشتم؟
پیيمو: باشه، ممنون.
نينو: قرار بود شيزو امشب شيشهها رو چسب بزنه.
پیيمو: میخوای من بزنم؟ چسب داری؟
نينو: خوبه که آدما اينجور وقتا با هم آشتی کنن.
پیيمو: من بچه نيستم که قهر کنم.
نينو: ولی با من قهری؛ همين حالا هم قهری.
پیيمو: اگه اينطوره، میشه بگی چرا اينجام؟
نينو: خوشحالم که اينجايی. نمیدونم چرا. اما وقتی نيستی تو زندگيم خلا بزرگی حس میکنم. نمیدونم چی. اما يه چيزی هست که نمیشه نباشی ... خيلی نامردی! اگه من اهل منتکشی نبودم؛ خيلی وقت پيش برای هميشه از دست داده بودمت. مث بچهها قهر میکنی؛ مث بچهها بُغ میکنی؛ اخم میکنی؛ مث بچهها لج میکنی؛ لوس میشی. پييمو! مث بچهم دوستت دارم. تو از من بزرگتری اما من مث بچهم دوستت دارم. دوستت دارم پیيمو، میفهمی؟ نمیخوای آشتی کنی؟
پیيمو: چيو هی تکرار میکنی؟ به من تلقين میکنی يا خودت؟ تو هيچ وقت ندونستی چه حسی به من داری. هيچ وقت سعی نکردی احساس خودتو کشف کنی. تو هرگز نمیدونی چيزی که بين ماست چيه؟ نسبت تو با من چيه؟ مادرمی؟ واقعا اين حسيه که داری؟
نينو: اين چيزا رو چهطور میشه توضيح داد؟
پیيمو: کسی از تو انتظار توضيح نداره اگه تکليفت معلوم بشه. خودت بفهمی؛ کافيه. اون وقت تکليف همه باهات معلومه. تکليف منم معلوم میشه. با نگاهت، حرفت، ادات، مهربونیت. من با تو قهر نيستم نينو. چهطور میتونم قهر باشم؟ تو به شيرينترين لحظات زندگيم وصلی؛ اما واقعا نمیدونم اين شِکری که داره اين تو حل میشه چيه؟ مال چيه؟ از کجا اومده؟ من واقعا نمیدونم برات چيم؟ یه روز بچهام، يه روز استاد، يه روز مشاور، يه روز همصحبت، يه روز همدل ... روزايی هم بوده که هيچ چی نبودم برای تو و تو چشمات ديدم. گاهی به حد يک مگسکش نزول کردم؛ گاهی هم شدم مراد بیقيد و شرط. نينو چرا اينطوری نگام میکنی؟
نينو: حرف بزن. صدات بهم آرامش میده.
پیيمو: خُب میتونی بهجای من از يه موسيقی ملايم استفاده کنی.
نينو: پخشمون خرابه.
پیيمو: من تعميرکار نيستم؛ و اِلّا برات درستش میکردم.
نينو: وقتی عصبی میشی؛ يه چشمت هم مياد.
پیيمو: اون طفلی هم تو ديوونه کردی.
نينو: اون طفلی الان مث مرده خوابيده. [میخواهد از جا بلند شود. ]
پیيمو: کجا میری؟
نينو: میخوام آخرين شعرم رو برات بخونم.
پیيمو: من وقت زيادی ندارم. بايد برم. [به چارچوب در تکيه میدهد. ]
نينو: همين؟ اومدی بگی که بايد بری؟
...
پیيمو: شعرتو برام بخون.
نينو: نمیخونم.
پیيمو: خواهش میکنم.
نينو: بیانصاف. از همهتون دلخورم، هيچ فرقی با هم ندارين ... اگه يه خورده التماس کنی؛ شايد برات بخونم.
پیيمو: نينو التماس میکنم شعرتو برام بخونی.
نينو: يه خورده بيشتر!
پیيمو: نينو يه خورده بيشتر التماس میکنم!
نينو: خسيس!
پیيمو: نينو اگه امشب شعرتو برام نخونی؛ من از غصه دق میکنم.
نينو: اووه خيلی زياد شد!
[شیزو، سرزده، مست، خوابآلود، بطری عرق به دست، وارد میشود. ]
شيزو: بخون براش نينو!
نينو: بيدار شدی؟
شيزو: سلام پیيمو. يه کم از اين سلاح شيميايی با من میخوری؟ [به بطری عرق اشاره میکند. ]
پیيمو: بهتر نيست استراحت کنی؟
شيزو: [سه هويج از جيبش بيرون میآورد. يکی را به پیيمو تعارف میکند. ] اين هويج مال تو، اين هويجم مال من. نينو؟
نينو: من نمیخورم.
شيزو: نينو، پیيمو هنرمنده. شعرات رو میفهمه. چرا براش نمیخونی؟
پیيمو: من ديگه بايد برم.
شيزو: اگه من مزاحمم، برگردم اون تو.
پیيمو: اين چه حرفيه شيزو، من داشتم میرفتم ...
(۲)
شيزو: پس مینوشيم به افتخار حادثهی امشب.
[مینوشند. ]
زیگرو: واقعا که تلخه.
شيزو: بايد عادت کنی.[دوباره ليوانها را پر میکند. ]
پیيمو: برای من پرش نکن.
زیگرو: آقای پیيمو، کار تازه چی دارين برامون؟
پیيمو: يه خمره است که يه چند وقتيه مشغولم کرده.
زیگرو: آخ که من عاشق خمرهم.
شيزو: منم همينطور؛ چند گالنيه!؟
پیيمو: کوچيکه. اين قدره. [با دستهايش حجم يک خمرهی نسبتا کوچک را نشان میدهد. ]
زیگرو: گِليه؟
پیيمو: آره گِليه.
زیگرو: آب ازش رد نمیشه؟
پیيمو: چرا! نبايد توش آب ريخت.
شيزو: يه بطری از اينها [به بطری عرق روی ميز اشاره میکند. ] توش بريزی؛ جا میشه؟
پییمو: اگه کم کم بريزی دوتاش هم جا میشه.
شيزو: سه تا چی؟
پییمو: اگه کم کم بريزی محدوديت نداره.
زیگرو: دنيای هنرمندا مثل روحشون نامحدوده آقای شيزو ...
(۳)
شيزو: چیمیگی دختر؟ توهين میکنی. من هرگز به تو خيانت نکردم. با اين حال حتی نتونستيم به هم عادت کنيم.
نينو: شايد اگه اين عرق کوفتی رو کنار میذاشتی؛ میشد. ولی تو اونو به من ترجيح دادی.
شيزو: اگه برات مهم بودم حسودی میکردی. اگه حسودی رو وانمودم میکردی شايد يه طوری میشد.
نينو: به چی حسودی میکردم؟ عرق؟ البته هميشه وانمود کردی دور و برت پر حوری بهشتیه. خُب من هيچوقت حسوديم نشد. بايد اعتراف کنم گاهی دلم برات سوخته. گاهی دلم میخواست اقلاً با يه دلبر حسابی ببينمت.
شيزو: کجا است دلربای مست؟
نينو: تو شعر ديشب من رو از کی شنيدی؟
شيزو: ای روح خوابزده،
دل من،
سالها است که نيست.
نقش دل من سالها است گم شده.
نقش دلم کجا است؟
کجا است دلربای مست؟
نينو: [هيجانش را کنترل میکند. ] تو اين شعرو کجا شنيدی؟
شيزو: تو رختخواب.
نينو: دروغ میگی. من اصلاً وقتی خوابم حرف نمیزنم.
شيزو: وقتی من خوابم چی؟
نينو: شيزو، تو خود ابليسی.
شيزو: من کفر ابليسم. باقیش رو برام بخون.
نينو: من حفظ نيستم.
شيزو: با من بيا
ای روح گم شده
با من به آسمان بيا
شايد که روی ابر
بر پشت نقش هيولايی دلم
با گامهای نرم
آرام
بیصدا
قدمزنان
با هم صدا کنيم:
ابر سفيد گرم
نقش دلم کجا است؟
ای ابر باردار
ببار
من در انهدام تو
پيدا شدم
نقش دلم کجا است؟
کجا است دلربای مست؟
نينو: تو آخرشو عوض کردی. کلک میزنی. جابهجاش کردی بدجنس.
شيزو: خُب، منم درست حفظ نيستم.
نينو: دروغ میگی. شعر زندگی منه. میفهمم باهاش چیکار کردی.
شيزو: خُب چیکار کردم؟
شيزو: بلاتکليف نگهش داشتی. لنگ در هوا. نذاشتی با روحش يکی بشه. نذاشتی نسيمی رو که تو موهاش میپيچيده؛ بفهمه و به نقش هيولايی که تو ابر میبينه سلام کنه؛ نذاشتی پاهاش نم ابرو به خودش بکشه؛ نذاشتی دلشو پيدا کنه؟ جر زدی. خيلی نامردی شيزو. خيلی. شيزو؟ ... هی مرد گنده؟
[سکوت ]
بارن میگه محاله بشه اشک شيزو رو ديد. خيلی وقتها هم حق با تو بوده شيزو؛ باور کن. گاهی فکر میکنم اگه پیيمو را تا حالا کشيدم؛ واسهی اين بوده که تو بهش حسودی کنی. باورت میشه؟ هر چیام امشب شنيدی؛ لابد برای همين بوده. پیيمو، پیيمو حتی پيش از اينکه تو پيدات بشه؛ به من نزديک نشده. ما با هم بزرگ شديم، همين. چرا بايد بخوام تو به کسی حسودی کنی؟ شيزو؟ دق کردم که!
[سکوت ]
شيزو: خمرهی پیيمو آب میده؛ گفته بهت؟
نينو: نه ... [شيزو حرفش را قطع میکند. ]
شيزو: میگه هر چی از اينها [به بطری عرق روی ميز اشاره میکند. ] توش بريزی پر نمیشه. زیگرو میگفت روح هنرمندا نامحدوده؛ میخواست بگه سوراخه؛ میگفت نامحدوده!
نينو: روح پیيمو از اول سوراخ بود. هر چی میريختی توش، پر نمیشد. هيچ چی نمیتونست روح پیيمو رو ارضا کنه.
شيزو: پیيمو واسه خودش يهجور استاد بود. ابر سفيد میگه هر کی به جفتش نرسه؛ اگه دووم بياره؛ يه روز استاد میشه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر