فاشيسم مهمتر است يا مرتب کردن اتاق مامان جان!؟
روی تخت دراز کشيدهام و هيجدهم برومر لويی بناپارت مارکس را میخوانم. مامان گير میدهد که بلند شوم و اتاقم را مرتب کنم. میگويم: چشم، بذار اينو بخونم، بعد! مامان اما راضی نمیشود و در حالی که در چارچوب در ايستاده؛ به اعتراضات پردامنهاش! در زمينهی شلختهگیهای بیپايان من ادامه میدهد!
مامان، خودش هم اين روزها حسابی سياسی شده. صبح به صبح روزنامهی شرق میخرد؛ بعد که میخواند؛ از من میپرسد: از اينترنت چه خبر؟ و من هم معمولا مقالههای بهنود، زيدآبادی و طنزهای ابراهيم نبوی را برايش پرينت میگيرم. شبها هم که خوراکش صدای آمريکا است و تحليلهای نوریزاده. از قوچانی هم اين روزها به شدت خوشش آمده و البته سرکوفتش! را به من میزند: نگاه کن! اين پسره حتی يه سال هم از تو کوچيکتره؛ ببين چه اطلاعاتی داره و چهقدر خوب مینويسه!
مامان هر شش کتاب قوچانی را که من داشتهام؛ از توی کتابخانه برداشته تا به قول خودش سر فرصت بخواند و البته يکی را هم دستش گرفته. وسطهای خواندنش هم گاهی ذوق زده میشود و مرا صدا میکند تا آن بخش مقاله که به نظرش جالب آمده؛ من هم نگاه کنم.
سياسی شدن مامان تا حدودی عواقب خاله زنکيانه! هم دارد. اين روزها شديد گير داده به اين که کی داماد کی است: پسر رهبر که داماد حدادعادله، احمدینژاد هم که میگن داماد جنتيه، اين قوچانی هم که داماد باقيه. من الان موندهم که سعيد مرتضوی داماد کيه. تو نمیدونی؟
يا اينکه به ريخت و قيافههای مردم هم کار دارد: کروبی بیچاره رفت دندون گذاشت و صورتش رو کشيد و خودش رو خوشتيپ کرد اما آخر رييسجمهور نشد. يا اينکه: اين احمدینژاد هم نگرانش نباش، تا چند ماه ديگه قيافهش رو درست میکنن. فقط موندم چشماش رو میخواهن چیکار کنن. يا: ستاره درخشش از وقتی پدرش فوت شده، لباس مشکی میپوشه موقع خبر خوندن، آرايش هم نمیکنه ولی باز خوشگله!
نيم ساعت بعد مامان دوباره در آستانهی در ظاهر میشود: نمیخوای اتاقت رو مرتب کنی، بگو نمیخوام، تا منم تکليفم رو بدونم! اگه يهدفعه يه مهمون در زد اومد خونه آبروی من نمیره با اين اتاق تو!؟
ديگر نمیتوان به کتاب خواندن ادامه داد. تهديد به اندازهی کافی جدی است. بلند میشوم و کتاب را کنار میگذارم. مامان آنقدر دم در منتظر میماند تا من واقعا شروع به کار کنم. خيالش که راحت میشود میرود و من میمانم با اتاقی که به اين زودی مرتب نمیشود!
پینوشت:
اين خبر، شاهکارترين خبريه که تو اين چند وقت گذشته خوندم: علت حملات و تاخت و تازهای خانم رايس به مقامات ايرانی، به شكست وی در رابطهی عشقی با يك جوان ايرانی مربوط است. به گزارش "ايلنا"، راهیافتهی بوشهر در جمع خبرنگاران پارلمانی گفت: يكی از خانمهای نمايندهی مجلس هفتم تحقيقاتی را در خصوص علت رفتارهای نامناسب و موضعگيریهای كاندوليزا رايس وزير خارجه آمريكا با مقامات مسوولين ايرانی انجام داده كه طی آن مشخص شده است؛ خانم رايس در زمان دانشجويی خود در دانشگاه با يك جوان قزوينی ارتباط عشقی داشت كه با ناكامی مواجه شده بود.
چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴
سهشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴
یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴
جناب آقای احمدینژاد؛
بهعنوان يکی از مخالفين شما و با وجود همهی تقلبهای رخ داده در طول انتخابات، که البته خودتان بهتر میدانيد؛ به انتخاب مردم کشورم احترام میگذارم. به هر حال به واسطهی اين انتخاب، و به واسطهی پذيرش دمکراسی به مثابه يک روش، من، و همهی کسانی که مثل من فکر میکنند؛ ناچاريم برای چهار سال شما را تحمل کنيم. ما در انتخابات شکست خورديم. شکست را میپذيريم و به آن گردن مینهيم؛ اما نه به آن معنی که از حق خود به عنوان مخالف صرفنظر کنيم و به شما يادآوری نکنيم که:
۱ـ در بهترين شرايط، و با پذيرفتن اين فرض محال که در انتخابات تقلب گستردهای صورت نگرفته است؛ بر اساس آمارهای وزارتکشور، شما رای حداکثر ۳۵ درصد مردم را کسب کردهايد. بهعبارت ديگر ۶۵ درصد مردم شما را نمیخواهند.
۲ـ شما در حالی رييسجمهور شديد که حتی رای يکدرصد روشنفکران، نويسندگان، هنرمندان و به اصطلاح گروه نخبهی جامعه را هم در جيب خود نداريد. دمکراسی کميت میشناسد نه کيفيت، اما يادتان نرود رایتان را از چه طبقه و چه گروهی کسب کردهايد.
تودهای که به نظر من، فريب شعارهای عدالتخواهانه شما را خورد و به اميد رسيدن به وضعيت اقتصادی بهتر رای خود را به حساب شما ريخت. شما از احساسات بخشی از مردم سادهدل و کمآگاه کشورم سواستفاده کرديد و البته ماهرانه اين کار ار انجام داديد. اما فراموش نکنيد اين توده اگر توسط همان گروه نخبهای که به شما رای نداد؛ آموزش ببيند؛ اگر آگاه شود؛ اگر تفکر شما را بشناسد؛ قطعا از شما کناره خواهد گرفت.
جناب آقای احمدینژاد، آبراهام لينکن جملهی زيبايی دارد: همهی مردم را برای کوتاهمدت و بخشی از مردم را برای هميشه میتوان فريفت؛ اما همهی مردم را برای هميشه نمیتوان فريفت. نخبهگان، بخواهيد يا نخواهيد در جوامع تاثير گذارند. در جوامعی مثل جامعهی ما که در حال طی گذر تاريخی سنت به مدرنيته است؛ شايد تبليغات کرکننده برای کوتاه مدت تاثيرگذار باشد؛ اما شک نکنيد با آگاهی يافتن مردم که البته فرايندی زمانبر است؛ تاثير نخبهگان انکار ناپذير خواهد بود. شک نکنيد که در آن زمان، شما نمیتوانيد بر مردمی حکومت کنيد که ۹۹ درصد روشنفکرانش با شما مخالفاند.
۳ـ اصلاح ساختار اقتصادی جامعه بدون اصلاح ساختار سياسی، امکانپذير نيست. واضح است که شما نه به توسعهی سياسی اعتقاد داريد؛ نه به آزادی بيان اهميتی میدهيد و نه به گردش آزاد اطلاعات و نقش رسانهها. بهروشنی روزی را میبينم که شما ناتوان از انجام پروژههای اقتصادیتان، تنها باعث سزخوردگی تودههای طرفدارتان شدهايد.
۴ـ نظامی که امروز شما رييسجمهور آن هستيد؛ نظامی است که بدنهی آن روزبهروز لاغرتر میشود و مخالفانش روزبهروز بيشتر میشوند. جدای از گروههای اپوزوسيون خارج از کشور که مشی عمدهی آنها براندازی است؛ خوشبختانه برای ما و متاسفانه برای شما، طيف گروههای سياسی مخالف شما که فعاليت را در چارچوب قانون اساسی پذيرفتهاند و تلاش میکنند از طريق راهکارهای دمکراتيک و مدنی شما و بهطور کلی نهاد قدرت را نقد کنند؛ طيفی بسيار گسترده است.
به گروههايی مثل جبههی مشارکت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، ملی ـ مذهبیها، نهضت آزادی، دفتر تحکيم وحدت و مجموعهی دانشجويان، بخشهايی از جريان نوگرای راست اضافه کنيد کروبی و مجمع روحانيون را که به طور کامل راه خود را از نظام جدا کردهاند؛ همچنين هاشمی زخمخورده و تکنوکراتهای کارگزاران.
اين ائتلاف که همهی گروههای آن با شدت و ضعف، روش اصلاحطلبی را مورد نظر دارند؛ اگر به انسجام رسند؛ خواهند توانست با حمايت افکار عمومی جلوی اقدامات افراطی و تندرویهای شما را بگيرند. خوشحالم که با اين وضعيت، نهتوان سرکوب گسترده را داريد، نه ابزار آن را و نه اصولا مردم و فرهنگ ايرانی، به شما اجازهی چنين کاری خواهد داد.
اما در آخر بايد بگويم شما با استفاده از نردبام دمکراسی به اين جایگاه رسيدهايد و اميدوارم اين نکته را فراموش نکنيد. چهار سال بعد شما را با استفاده از همين ابزار از اين نردبام به پايين خواهيم کشيد. آرزو نمیکنم که شما مشی خود را تغيير دهيد که رويای عبثی است. تنها اميدوارم در اين چهار سال خسارت کمتری به ايران وارد کنيد.
بهعنوان يکی از مخالفين شما و با وجود همهی تقلبهای رخ داده در طول انتخابات، که البته خودتان بهتر میدانيد؛ به انتخاب مردم کشورم احترام میگذارم. به هر حال به واسطهی اين انتخاب، و به واسطهی پذيرش دمکراسی به مثابه يک روش، من، و همهی کسانی که مثل من فکر میکنند؛ ناچاريم برای چهار سال شما را تحمل کنيم. ما در انتخابات شکست خورديم. شکست را میپذيريم و به آن گردن مینهيم؛ اما نه به آن معنی که از حق خود به عنوان مخالف صرفنظر کنيم و به شما يادآوری نکنيم که:
۱ـ در بهترين شرايط، و با پذيرفتن اين فرض محال که در انتخابات تقلب گستردهای صورت نگرفته است؛ بر اساس آمارهای وزارتکشور، شما رای حداکثر ۳۵ درصد مردم را کسب کردهايد. بهعبارت ديگر ۶۵ درصد مردم شما را نمیخواهند.
۲ـ شما در حالی رييسجمهور شديد که حتی رای يکدرصد روشنفکران، نويسندگان، هنرمندان و به اصطلاح گروه نخبهی جامعه را هم در جيب خود نداريد. دمکراسی کميت میشناسد نه کيفيت، اما يادتان نرود رایتان را از چه طبقه و چه گروهی کسب کردهايد.
تودهای که به نظر من، فريب شعارهای عدالتخواهانه شما را خورد و به اميد رسيدن به وضعيت اقتصادی بهتر رای خود را به حساب شما ريخت. شما از احساسات بخشی از مردم سادهدل و کمآگاه کشورم سواستفاده کرديد و البته ماهرانه اين کار ار انجام داديد. اما فراموش نکنيد اين توده اگر توسط همان گروه نخبهای که به شما رای نداد؛ آموزش ببيند؛ اگر آگاه شود؛ اگر تفکر شما را بشناسد؛ قطعا از شما کناره خواهد گرفت.
جناب آقای احمدینژاد، آبراهام لينکن جملهی زيبايی دارد: همهی مردم را برای کوتاهمدت و بخشی از مردم را برای هميشه میتوان فريفت؛ اما همهی مردم را برای هميشه نمیتوان فريفت. نخبهگان، بخواهيد يا نخواهيد در جوامع تاثير گذارند. در جوامعی مثل جامعهی ما که در حال طی گذر تاريخی سنت به مدرنيته است؛ شايد تبليغات کرکننده برای کوتاه مدت تاثيرگذار باشد؛ اما شک نکنيد با آگاهی يافتن مردم که البته فرايندی زمانبر است؛ تاثير نخبهگان انکار ناپذير خواهد بود. شک نکنيد که در آن زمان، شما نمیتوانيد بر مردمی حکومت کنيد که ۹۹ درصد روشنفکرانش با شما مخالفاند.
۳ـ اصلاح ساختار اقتصادی جامعه بدون اصلاح ساختار سياسی، امکانپذير نيست. واضح است که شما نه به توسعهی سياسی اعتقاد داريد؛ نه به آزادی بيان اهميتی میدهيد و نه به گردش آزاد اطلاعات و نقش رسانهها. بهروشنی روزی را میبينم که شما ناتوان از انجام پروژههای اقتصادیتان، تنها باعث سزخوردگی تودههای طرفدارتان شدهايد.
۴ـ نظامی که امروز شما رييسجمهور آن هستيد؛ نظامی است که بدنهی آن روزبهروز لاغرتر میشود و مخالفانش روزبهروز بيشتر میشوند. جدای از گروههای اپوزوسيون خارج از کشور که مشی عمدهی آنها براندازی است؛ خوشبختانه برای ما و متاسفانه برای شما، طيف گروههای سياسی مخالف شما که فعاليت را در چارچوب قانون اساسی پذيرفتهاند و تلاش میکنند از طريق راهکارهای دمکراتيک و مدنی شما و بهطور کلی نهاد قدرت را نقد کنند؛ طيفی بسيار گسترده است.
به گروههايی مثل جبههی مشارکت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، ملی ـ مذهبیها، نهضت آزادی، دفتر تحکيم وحدت و مجموعهی دانشجويان، بخشهايی از جريان نوگرای راست اضافه کنيد کروبی و مجمع روحانيون را که به طور کامل راه خود را از نظام جدا کردهاند؛ همچنين هاشمی زخمخورده و تکنوکراتهای کارگزاران.
اين ائتلاف که همهی گروههای آن با شدت و ضعف، روش اصلاحطلبی را مورد نظر دارند؛ اگر به انسجام رسند؛ خواهند توانست با حمايت افکار عمومی جلوی اقدامات افراطی و تندرویهای شما را بگيرند. خوشحالم که با اين وضعيت، نهتوان سرکوب گسترده را داريد، نه ابزار آن را و نه اصولا مردم و فرهنگ ايرانی، به شما اجازهی چنين کاری خواهد داد.
اما در آخر بايد بگويم شما با استفاده از نردبام دمکراسی به اين جایگاه رسيدهايد و اميدوارم اين نکته را فراموش نکنيد. چهار سال بعد شما را با استفاده از همين ابزار از اين نردبام به پايين خواهيم کشيد. آرزو نمیکنم که شما مشی خود را تغيير دهيد که رويای عبثی است. تنها اميدوارم در اين چهار سال خسارت کمتری به ايران وارد کنيد.
شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴
گزارش
حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند.
_ تکبير برادران!
همسرايان وحدت
با حنجرههای بیاعتقادی
حماسههای ايمان خواندند.
_ تکبير برادران!
کودکان شکوفه
افسانهی دوزخ را تجربه کردند.
_ تکبير برادران!
*****
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردهايم.
هيچکس برادر خطابمان نکرد
و به تشجيع ما تکبيری بر نياورد.
تنهايی را تاب آوردهايم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
میتپيم.
احمد شاملو
حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند.
_ تکبير برادران!
همسرايان وحدت
با حنجرههای بیاعتقادی
حماسههای ايمان خواندند.
_ تکبير برادران!
کودکان شکوفه
افسانهی دوزخ را تجربه کردند.
_ تکبير برادران!
*****
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردهايم.
هيچکس برادر خطابمان نکرد
و به تشجيع ما تکبيری بر نياورد.
تنهايی را تاب آوردهايم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
میتپيم.
احمد شاملو
جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴
بنا به نظرسنجیهای انجام شده رقابت بين احمدینژاد و هاشمی بسيار نزديک است و شايد اختلاف رای نهايی بين اين دو، کمتر از يک ميليون باشد.
الان ظهر جمعه است و هنوز وقت برای رای دادن وجود دارد. اميدوارم کسانی که به هر دليلی نمیخواهند به هاشمی رای دهند؛ تجديد نظر کنند و به پای صندوق بروند؛ چرا که در غير اين صورت احتمال رئيسجمهور شدن احمدینژاد زياد خواهد بود.
پینوشت:
هنوز احمدینژاد عزيز رييسجمهور نشده؛ موج جديد فيلترگذاریها را شروع کردهاند. امروز متوجه شدم بسياری از سايتهايی که قبلا فيلتر نبود را همين چند روز گذشته فيلتر کردهاند. حتی خيلی از وبلاگها را.
اعصاب خردکن شده واقعا اين وضعيت. نصف سايتها و وبلاگهايی که میخواهم بروم فيلتر شدهاند. يک سايت فرار از فيلتر هم میشناختم که آن را هم فيلتر کردهاند. میترسم با اين روند چند وقت ديگر اعلام کنند اينترنت کلا تعطيل!
به هر حال شديدا خواهشمندم اگر کسی راه خوبی برای دور زدن فيلتر بلد است؛ يا اگر پروکسی خوبی سراغ داريد؛ لطفا با ایميل به من هم بگيد! دستتون درد نکنه!
الان ظهر جمعه است و هنوز وقت برای رای دادن وجود دارد. اميدوارم کسانی که به هر دليلی نمیخواهند به هاشمی رای دهند؛ تجديد نظر کنند و به پای صندوق بروند؛ چرا که در غير اين صورت احتمال رئيسجمهور شدن احمدینژاد زياد خواهد بود.
پینوشت:
هنوز احمدینژاد عزيز رييسجمهور نشده؛ موج جديد فيلترگذاریها را شروع کردهاند. امروز متوجه شدم بسياری از سايتهايی که قبلا فيلتر نبود را همين چند روز گذشته فيلتر کردهاند. حتی خيلی از وبلاگها را.
اعصاب خردکن شده واقعا اين وضعيت. نصف سايتها و وبلاگهايی که میخواهم بروم فيلتر شدهاند. يک سايت فرار از فيلتر هم میشناختم که آن را هم فيلتر کردهاند. میترسم با اين روند چند وقت ديگر اعلام کنند اينترنت کلا تعطيل!
به هر حال شديدا خواهشمندم اگر کسی راه خوبی برای دور زدن فيلتر بلد است؛ يا اگر پروکسی خوبی سراغ داريد؛ لطفا با ایميل به من هم بگيد! دستتون درد نکنه!
چند نوشتهی دلنشين و آرام در اين روزهای اضطراب:
باغ بیبرگی:
همان پیراهن کوتاه سفید با گلهای ریز خاکستری تنش بود. خودش را روی مبل انداخت و دامنش بالاتر رفت و پاهای تپل سفیدش بیشتر معلوم شد. گفت بیا رژیم بگیریم. گفتم باشد فقط رژیمش کمونیستی نباشد ...
زن روزهای ابری:
... مامان خانم تنبل! من ديگه ظرف نمیشورم! اگرم بشورم قابلمهها رو نمیشورم. اگرم شستم عمرا زودپز رو بشورم! اگرم شستم ديگه خداوکيلی درشو خودت بشور! خاکبرسر آنقدر سوراخسمبه داره که آدم هر چی میشوره بازم يه ورش کثيفه ...
ليتيوم:
جان من یک دقیقه رد حسی سعدی رو بگیرید. بینید آدم باید چهقدر چتمغز باشه که بشینه نصیحت بنویسه؛ پایینش هم شعر بگه ((((((((((((((((:
به افتخارش بیاید همه یک نصیحت بنویسیم پایینش هم شعر بگیم.
گلخونه:
... از سر اجبار تنها زندگی کردن اونقدر چیزی بلدم که از گشنگی نمیرم. اما با هنر من مهمون نمیشه دعوت کرد. کته بلدم (که خُب میتونی توش رب یا شوید یا از اینا بریزی که تنوع داشته باشه) و نیمرو و املت (انواع و اقسام) و استیک (اگه دستگاهش باشه که خوب البته هنری نیست) و رستبیف و مرغ هم بلدم بپزم. تازگی ها هم کوزه جون برنج دم کردن یادم داده ... آهان پاستا هم بلدم (ماکارونی دمکردنی نه ها!) ... کلا شانسی که آوردهام اینه که هر دوستپسری اینجا داشتم خودش کلی اهل پختوپز و خانهداری بود و توقعی از من نداشت. منم اون گوشه یه غذایی میخوردم و ظرفاش رو میشستم و همه شادیم ...
باغ بیبرگی:
همان پیراهن کوتاه سفید با گلهای ریز خاکستری تنش بود. خودش را روی مبل انداخت و دامنش بالاتر رفت و پاهای تپل سفیدش بیشتر معلوم شد. گفت بیا رژیم بگیریم. گفتم باشد فقط رژیمش کمونیستی نباشد ...
زن روزهای ابری:
... مامان خانم تنبل! من ديگه ظرف نمیشورم! اگرم بشورم قابلمهها رو نمیشورم. اگرم شستم عمرا زودپز رو بشورم! اگرم شستم ديگه خداوکيلی درشو خودت بشور! خاکبرسر آنقدر سوراخسمبه داره که آدم هر چی میشوره بازم يه ورش کثيفه ...
ليتيوم:
جان من یک دقیقه رد حسی سعدی رو بگیرید. بینید آدم باید چهقدر چتمغز باشه که بشینه نصیحت بنویسه؛ پایینش هم شعر بگه ((((((((((((((((:
به افتخارش بیاید همه یک نصیحت بنویسیم پایینش هم شعر بگیم.
گلخونه:
... از سر اجبار تنها زندگی کردن اونقدر چیزی بلدم که از گشنگی نمیرم. اما با هنر من مهمون نمیشه دعوت کرد. کته بلدم (که خُب میتونی توش رب یا شوید یا از اینا بریزی که تنوع داشته باشه) و نیمرو و املت (انواع و اقسام) و استیک (اگه دستگاهش باشه که خوب البته هنری نیست) و رستبیف و مرغ هم بلدم بپزم. تازگی ها هم کوزه جون برنج دم کردن یادم داده ... آهان پاستا هم بلدم (ماکارونی دمکردنی نه ها!) ... کلا شانسی که آوردهام اینه که هر دوستپسری اینجا داشتم خودش کلی اهل پختوپز و خانهداری بود و توقعی از من نداشت. منم اون گوشه یه غذایی میخوردم و ظرفاش رو میشستم و همه شادیم ...
پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۴
سیو چند ساله بهنظر میرسد. پيراهن مشکیاش را روی شلوارش انداخته است؛ انگشتر عقيق دستش کرده؛ ريشهايش نامرتب است و پوستر احمدینژاد را دور تا دور پيکانش چسبانده است. بنزينم را که میزنم؛ به شوخی و برای آنکه سر صحبت را باز کنم؛ میگويم:
__ خوب حال میکنين با اين کانديدای خوشتيپتونها!
سراپايم را برانداز میکند. تیشرت آبی پوشيدهام؛ شلوار جين و صندل. خيلی جدی نگاهم میکند و میگويد:
__ آره که حال میکنيم. شما با چی حال میکنين که روزای آخر جولون دادنتونه؟
از نگاه ترسناکش که انگار پر از نفرت است میترسم. چيزی نمیگويم. سوار ماشينش که میخواهد بشود دوباره برمیگردد و میگويد:
__ همين روزها شما بچهقرتیها رو جمعتون میکنيم از تو خيابون ... هشت سال الکی صبر نکرديم.
...
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
من مثل دانشآموزی
که درس هندسهاش را
دیوانهوار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم ...
و فکر میکنم ...
و فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود.
__ خوب حال میکنين با اين کانديدای خوشتيپتونها!
سراپايم را برانداز میکند. تیشرت آبی پوشيدهام؛ شلوار جين و صندل. خيلی جدی نگاهم میکند و میگويد:
__ آره که حال میکنيم. شما با چی حال میکنين که روزای آخر جولون دادنتونه؟
از نگاه ترسناکش که انگار پر از نفرت است میترسم. چيزی نمیگويم. سوار ماشينش که میخواهد بشود دوباره برمیگردد و میگويد:
__ همين روزها شما بچهقرتیها رو جمعتون میکنيم از تو خيابون ... هشت سال الکی صبر نکرديم.
...
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
من مثل دانشآموزی
که درس هندسهاش را
دیوانهوار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم ...
و فکر میکنم ...
و فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود.
برای تو که میدانی اين دستهگل، که امسال روی ميز من مانده است؛ چند شاخه گل دارد ...
کتابی میخوانم
تو در آنی
ترانهای میشنوم
تو در آنی
نان میخورم
در برابرم تويی
کار میکنم
مینشينی و چشم در چشم من میدوزی
ای هميشه حاضر من
با همديگر سخن نمیگوييم
صدای همديگر را نمیشنويم
ای بيوهی هشت سالهی من ...
ناظم حکمت
کتابی میخوانم
تو در آنی
ترانهای میشنوم
تو در آنی
نان میخورم
در برابرم تويی
کار میکنم
مینشينی و چشم در چشم من میدوزی
ای هميشه حاضر من
با همديگر سخن نمیگوييم
صدای همديگر را نمیشنويم
ای بيوهی هشت سالهی من ...
ناظم حکمت
چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴
انتخابات در اينترنت انجام نمیشود؛ میدانيد؟
يکی از دوستانم که دور اول به معين رای داده میگويد دور دوم به هاشمی رای نمیدهد چون نمیخواهد با رایاش هاشمی را تاييد کند؛ حتی اگر احمدینژاد رئيسجمهور شود. او به من اعتراض میکند تو و امثال تو که الان داريد سنگ هاشمی را به سينه میزنيد و چپ و راست بيانيهی حمايت از هاشمی میدهيد؛ چرا به معين رای نداديد؟ دوست من عصبانی است و من به او حق میدهم اما او الان دارد لجبازی میکند.
ديگری که دور اول در انتخابات شرکت نکرده میگويد اينبار هم شرکت نمیکند؛ چون علیرضا ميبدی گفته اينها بازی رژيم است تا مردم را پای صندوق بکشانند. او معتقد است فقط حدود ۴ ميليون نفر در دور اول شرکت کردهاند و رژيم با تقلب و دروغ گفته ۶۵ درصد!
سومی میگويد به هاشمی رای نمیدهد چون میداند با اين وضعی که پيش آمده و همه به حمايت از هاشمی پرداختهاند؛ هاشمی رئيسجمهور میشود و من نمیخواهم او با رای بالا رئيسجمهور شود.
دوست اول را اميدوارم دست از لجبازی با خودش بردارد و روز جمعه در انتخابات شرکت کند. دومی را اميدی به شرکت کردنش ندارم چون وقتی کسی خودش نمیخواهد واقعيت به اين بزرگی را ببيند؛ حرف من و امثال من تاثيری در وی ندارد. اما سخن من با گروه سوم است که انگار کم هم نيستند:
دوستان عزيز! بهخدا انتخابات در اينترنت انجام نمیشود و همهی کسانی که رای میدهند اين آدمهای کتابخوان و روزنامهخوانی نيستند که دور و برتان میبينيد. شما ممکن است بيانيهی گروههای سياسی، روشنفکران، هنرمندان و ... را در حمايت از هاشمی خوانده باشيد و تصور کنيد کار تمام شده، هاشمی قطعا رئيسجمهور میشود و نيازی به حضور شما پای صندوق نيست.
اما واقعيت چيز ديگری است. کافی است دو سه ساعت از وقتتان را در کوچه و خيابان بگذرانيد (منظورم شهر کتاب يا تئاترشهر نيست!) تا متوجه شويد درصد بالايی از مردم میخواهند به احمدینژاد رای دهند (تازه اينجا تهران است!). استدلالشان هم البته ساده است: هاشمی گرانی میآورد. هاشمی مردم را میچاپد. احمدینژاد مردمی است. میخواهد برای مردم کار کند. احمدینژاد ثروت جمعکن نيست و دلايل مشابه.
واقعيت جامعهی ما اين است. واقعيت اين است که ما چه بخواهيم چه نخواهيم؛ احمدینژاد توانسته رای عدهی زيادی از مردم را به دست آورد. مردمی که بايد برای تک تکشان وقت بگذاری و با منطق ثابت کنی که آمدن احمدینژاد برایشان ضرر بيشتری دارد.
مسئله جدیتر از اين حرفها است. من چنين نظرسنجیهايی را خيلی هم دور از واقعيت نمیدانم. من شک ندارم اگر همهی ما متحد نشويم و اگر همهی ما تلاش نکنيم و منفعلانه برخورد کنيم؛ روز جمعه نام احمدینژاد از صندوقهای رای بيرون میآيد.
هاشمی دور اول شش ميليون رای آورده است. مطمئن باشيد ناظرين آگاه رای بيشتر هاشمی را به حساب نظام يا هاشمی نمیگذارند بلکه آن را نشانهی ترس من و تو از حاکميت تفکری میداند که بهايی برای آزادی قائل نيست.
لجبازی فايدهای ندارد؛ همانطور که لجبازیهای قبلی فايدهای نداشت. پشيمانی روز شنبهی آينده فايدهای ندارد؛ همانطور که پشيمانی روز شنبهای که گذشت فايدهای نداشت.
يکی از دوستانم که دور اول به معين رای داده میگويد دور دوم به هاشمی رای نمیدهد چون نمیخواهد با رایاش هاشمی را تاييد کند؛ حتی اگر احمدینژاد رئيسجمهور شود. او به من اعتراض میکند تو و امثال تو که الان داريد سنگ هاشمی را به سينه میزنيد و چپ و راست بيانيهی حمايت از هاشمی میدهيد؛ چرا به معين رای نداديد؟ دوست من عصبانی است و من به او حق میدهم اما او الان دارد لجبازی میکند.
ديگری که دور اول در انتخابات شرکت نکرده میگويد اينبار هم شرکت نمیکند؛ چون علیرضا ميبدی گفته اينها بازی رژيم است تا مردم را پای صندوق بکشانند. او معتقد است فقط حدود ۴ ميليون نفر در دور اول شرکت کردهاند و رژيم با تقلب و دروغ گفته ۶۵ درصد!
سومی میگويد به هاشمی رای نمیدهد چون میداند با اين وضعی که پيش آمده و همه به حمايت از هاشمی پرداختهاند؛ هاشمی رئيسجمهور میشود و من نمیخواهم او با رای بالا رئيسجمهور شود.
دوست اول را اميدوارم دست از لجبازی با خودش بردارد و روز جمعه در انتخابات شرکت کند. دومی را اميدی به شرکت کردنش ندارم چون وقتی کسی خودش نمیخواهد واقعيت به اين بزرگی را ببيند؛ حرف من و امثال من تاثيری در وی ندارد. اما سخن من با گروه سوم است که انگار کم هم نيستند:
دوستان عزيز! بهخدا انتخابات در اينترنت انجام نمیشود و همهی کسانی که رای میدهند اين آدمهای کتابخوان و روزنامهخوانی نيستند که دور و برتان میبينيد. شما ممکن است بيانيهی گروههای سياسی، روشنفکران، هنرمندان و ... را در حمايت از هاشمی خوانده باشيد و تصور کنيد کار تمام شده، هاشمی قطعا رئيسجمهور میشود و نيازی به حضور شما پای صندوق نيست.
اما واقعيت چيز ديگری است. کافی است دو سه ساعت از وقتتان را در کوچه و خيابان بگذرانيد (منظورم شهر کتاب يا تئاترشهر نيست!) تا متوجه شويد درصد بالايی از مردم میخواهند به احمدینژاد رای دهند (تازه اينجا تهران است!). استدلالشان هم البته ساده است: هاشمی گرانی میآورد. هاشمی مردم را میچاپد. احمدینژاد مردمی است. میخواهد برای مردم کار کند. احمدینژاد ثروت جمعکن نيست و دلايل مشابه.
واقعيت جامعهی ما اين است. واقعيت اين است که ما چه بخواهيم چه نخواهيم؛ احمدینژاد توانسته رای عدهی زيادی از مردم را به دست آورد. مردمی که بايد برای تک تکشان وقت بگذاری و با منطق ثابت کنی که آمدن احمدینژاد برایشان ضرر بيشتری دارد.
مسئله جدیتر از اين حرفها است. من چنين نظرسنجیهايی را خيلی هم دور از واقعيت نمیدانم. من شک ندارم اگر همهی ما متحد نشويم و اگر همهی ما تلاش نکنيم و منفعلانه برخورد کنيم؛ روز جمعه نام احمدینژاد از صندوقهای رای بيرون میآيد.
هاشمی دور اول شش ميليون رای آورده است. مطمئن باشيد ناظرين آگاه رای بيشتر هاشمی را به حساب نظام يا هاشمی نمیگذارند بلکه آن را نشانهی ترس من و تو از حاکميت تفکری میداند که بهايی برای آزادی قائل نيست.
لجبازی فايدهای ندارد؛ همانطور که لجبازیهای قبلی فايدهای نداشت. پشيمانی روز شنبهی آينده فايدهای ندارد؛ همانطور که پشيمانی روز شنبهای که گذشت فايدهای نداشت.
سهشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴
جهانيان در مورد احمدینژاد چه میگويند:
واشنگتن پست:
آگاهان سياسی بر اين باورند انتخاب احمدینژاد، با توجه به سياستهای بسيار افراطی او، باعث به وجود آمدن خطرات بسيار بزرگی براي ايران میشود. احمدینژاد با عقايد خود بنيادگرايی را در ايران گسترش میدهد. بسياری از ايرانيان نگران هستند احمدینژاد با آن ظاهر بههمريخته که ظاهری بسيجیوار است؛ سختگيریهای اجتماعی و سياسی از جمله حمله به دانشجويان و جوانان در کشور تشديد شود. او که اکنون شهردار تهران است؛ مراکز فرهنگی اين شهر از جمله فرهنگسراها را تبديل به مراکز دينی کرده است.
اومانیته:
رای احمدینژاد، مدیون تجهیز و بسیج مراکز محافظهکاری و ارتجاعی است. مردم ايران اکنون وحشتزدهاند.
آسوشتیدپرس:
احمدینژاد محافظهکار، بدون هیچ شرمندگی میگوید قصد دارد به روشهای سالهای اول انقلاب برگردد. او تاکید میکند که انقلاب برای این به وجود نیامده که ما دمکراسی داشته باشیم.
لیبراسیون:
احمدینژاد یک کاریکاتور عریان و خشن اسلامی است. او از دید مردم، حزباللهی خشنی است که برای محدودکردن عرصههای فرهنگی و فردی آمده است. او در آغاز کار در شهرداری تهران، پوشیدن پیراهن آستینکوتاه برای مردان را ممنوع کرد و دستور داد تابلوهای تبلیغاتی شهر تهران را که از دید وی رنگ غربی داشت، بردارند.
اکونومیست:
اگر احمدینژاد رئيسجمهور شود؛ بايد ايران را کرهشمالی جديدی که مغضوب تمامی دنيا است در خاورميانه تصور کرد.
فیگارو:
رای بالای احمدینژاد حاصل زمینهسازی منابع محافظهکار، از جمله شوراینگهبان، نیروهای نظامی و آیتاللههای متنفذ است. احمدی نژاد با آزادیهای اجتماعی حاصل از دوران خاتمی مخالف است. به همین دلیل او پس از دستیابی به پست شهرداری تهران، در اولین گام، اغلب فرهنگسراها و مراکز فرهنگی را که در دوران خاتمی، برپا و یا فعال شده بودند، تعطیل کرد.
فاینشنال تایمز:
احمدینژاد به سرمایهگذاری خارجی و بهبود رابطه با جهان خارج به دیدهی تردید مینگرد. او گفته است که ایران بیش از حد لازم به اروپا و آمریکا حسننیت نشان داده است. حرفهای احمدینژاد حتی محافظهکاران سنتی را نیز وحشتزده کرده است.
لوموند:
احمدینژاد یک محافظه کار افراطی و یکی از نمایندگان نسل جدید محافظهکاران اسلامی است. در تهران هر که را دیدم؛ از تصور اینکه فردی مانند احمدینژاد به ریاست جمهوری برسد؛ دچار وحشت بود. احمدینژاد که به شهردار تاریک اندیش شهرت دارد؛ اعلام کرده به رهبر جمهوریاسلامی وفادار است.
عربنیوز:
مردم از ترس سياستهای بهشدت افراطی احمدینژاد، مصمماند در دور دوم به حمايت از هاشمی بپردازند تا از وقوع يک فاجعهی ملی جلوگيری کنند.
حزباللهیها در مورد احمدینژاد چه میگويند:
كلهر نمايندهی احمدینژاد در امور فرهنگی:
مطرحكردن بحثهای گردش و سفر كه مخصوص قشر متمول است در اين مقطع از زمان مهم نيست. زمانی كه دين و هويت و حاكميت اسلامی، نياز و فرياد همهی مردم ايران است؛ بازكردن پای خارجیها به ايران فقط آلودگي را افزايش میدهد ... اگردر ايران تنها يك چيز قابل احترام وجود داشته باشد؛ آن چفيه است. چفيه بايد نماد هويت ايرانی باشد.
لاله افتخارى از حاميان احمدینژاد:
از برنامههای ما جداسازى در سينماها به صورت جداسازى سالن خانم ها _ آقايان، خانوادهها و يا تفكيك ساعات حضور دو جنس مذكر و مونث است و بحث ايجاد پارك هاى مختص خانمها و آقايان و خانوادهها نيز قابل اجرا است. اجراى اين سياست مناسب فرهنگى منجر به بازدهى بالاى تلاش افراد در برخى مراكز از جمله دانشگاهها و مراكز آموزشى خواهد شد و استقبال فراوانى از اين سياست صورت خواهد گرفت.
نيرهاخوان از اعضای آبادگران و حامی احمدینژاد:
جداسازى دختران و پسران دانشجو در دانشگاهها ضرورت دارد.
احمد بزرگيان:
عدم تبديل فرهنگسراها به مراكز تبليغ ضدارزشى و انقلابى، تدفين اجساد شهدا در ميادين تهران به منظور گرامیداشت ياد و خاطرهی آنان، جداسازى زنان و مردان در مكانهاى عمومى و وسايط حمل ونقل عمومى از جمله مختصات فرهنگى احمدى نژاد است.
شكرالله عطارزاده:
كانديداى ارزشى انتخابات رياستجمهورى داراى ايدهها و عقايد بى نظيرى در رشد فرهنگى جامعه است كه به عنوان مثال مى توان به لزوم حفظ كرامت زن در اماكن عمومى اشاره كرد. مردان جامعهی ما نبايد با نگاه شهوتطلبى و هوسانگيز به زنان بنگرند. بىترديد ارائهی اين فرهنگ مىتواند ما را در رهنمون به يك مسير صحيح يارى رساند ... وجود قبور شهدا در مراكز فرهنگى ضرورى است. ما بايد با تعبيهی جايگاههاى ويژهاى براى اين امر، بتوانيم از مسائلى كه مى تواند در بالابردن روحيهی افكار عمومى جامعه تاثيرگذار باشد سود جوييم .
ميثاق امت حزبالله:
احمدینژاد گروههای ضربت و گشت حزبالله متشكل از بسيجيان غيرتمند جهت برخورد با دختران و پسران بدحجاب ايجاد میكند و سازمان خواهد داد.
احمدینژاد پس از رياستجمهوری، بساط جوانان را كه با پوشش نامناسب و جلف و رفتار ناشايست خود، قلب امت حزبالله را به درد آوردهاند، را جمعآوری خواهد كرد.
از ويژگیهای ديگر احمدي نژاد در صورت رسيدن به منصب رياست جمهوری، مسدود كردن همه سايتهای مغاير با ارزشهای اسلامی، تسويهی استادان غربزده و دگرانديش و جایگزينی آنان با نيروهای متعهد و اساتيد حزباللهی عنوان شده است.
احمدینژاد توسط نيروهای جانبهكف بسيجی مبارزه بیامان با استفاده كنندگان از ماهواره كه مروج بیدينی، فحشاء و فساد است، به عمل میآورد و همهی آنتنهای ماهواره را به طور ضربتی جمع آوری میكند.
جلوی انتشار روزنامهها و نشرياتی كه به جای پرداختن به ارزشهای اسلامی، مروج بیدينی، سكولاريزم و دمكراسي غربی هستند را احمدینژاد در صورت رسيدن به مسند رياستجمهوری خواهد گرفت.
احمدینژاد از مسافرت جهانگردان غربی كه به ارزشهای اسلامی بیاعتنا بوده و مروج بیحجابی هستند، جلوگيری میكند. او از توليد و نمايش فيلمهای غيرمذهبی، برگزاری نمايشگاهها، ميتينگها و تجمعهای دانشجويی و كنسرتهای موسيقی مغاير با خواست امت حزبالله قاطعانه جلوگيری میكند.
احمدینژاد با تكيه به اسلام محوری، از ترويج فرهنگ ملیگرايی جلوگيری میكند و پس از انتخاب به رياستجمهوری مشتی محكم به دهان همهی ياوهسرايانی كه خواهان رابطه با آمريكای جنايتكار هستند؛ خواهد زد.
بخشی از نظرات گهربار! جناب احمدینژاد در سخنرانی ديروزش در مجلس:
ــ عرصههای تخصصی مختص زنان وجود دارد مثل عرصهی مادری و عرصهی ترويج عاطفه!!! و عرصههايی مثل رزم روبهرو عرصههای اختصاصی مردان است.
ــ امروز ما شاهد حضور شبكههاى سازمانيافتهی ابتذال فرهنگى هستيم. اين شبكه بايد مورد هجوم دستگاههاى حكومتى قرار گيرد.
ــ در نيروى انسانى بايد تحول ايجاد كنيم و درگزينشها بايد ارزشمدارى را حاكم كرد.
ــ شبكهی وسيعی در بيرون مرزها كه كاملا برای من شناخته شده و شمارههای موبايلهايشان را گرفتهام و با آنها صحبت كردهام و آدرسهايشان را میدانم، برای تخريب من فعال شدهاند.
ــ در جايى كه به ابتذال جايزه مىدهند، نبايد انتظار داشته باشيم هنر رشد كند. مديريت فرهنگى ما كه بايد احياكنندهی آرمانها باشد، خودش همآهنگ با شبيخون فرهنگى شده است.
خُب به همه تبريک میگويم. اين آدم میخواهد رئيسجمهور ما شود. رئيسجمهور من و شما! حالا ما میتوانيم به سادگی فقط نظاره کنيم تا ايشان و همفکرانش به مقصود برسند و میتوانيم بايستيم و مقابله کنيم.
من به شخصه راه دوم را انتخاب میکنم و در حد خودم همهی تلاشم را خواهم کرد که احمدینژاد رئيسجمهور کشورم نشود. من، منی که به معين رای ندادم؛ حالا خطر را بهصورت کاملا جدی بيخ گلويم حس میکنم و برای جلوگيری از حاکميت مطلق استبداد، روز جمعهی آينده دماغم را میگيرم و به هاشمی رای خواهم داد.
ــ عرصههای تخصصی مختص زنان وجود دارد مثل عرصهی مادری و عرصهی ترويج عاطفه!!! و عرصههايی مثل رزم روبهرو عرصههای اختصاصی مردان است.
ــ امروز ما شاهد حضور شبكههاى سازمانيافتهی ابتذال فرهنگى هستيم. اين شبكه بايد مورد هجوم دستگاههاى حكومتى قرار گيرد.
ــ در نيروى انسانى بايد تحول ايجاد كنيم و درگزينشها بايد ارزشمدارى را حاكم كرد.
ــ شبكهی وسيعی در بيرون مرزها كه كاملا برای من شناخته شده و شمارههای موبايلهايشان را گرفتهام و با آنها صحبت كردهام و آدرسهايشان را میدانم، برای تخريب من فعال شدهاند.
ــ در جايى كه به ابتذال جايزه مىدهند، نبايد انتظار داشته باشيم هنر رشد كند. مديريت فرهنگى ما كه بايد احياكنندهی آرمانها باشد، خودش همآهنگ با شبيخون فرهنگى شده است.
خُب به همه تبريک میگويم. اين آدم میخواهد رئيسجمهور ما شود. رئيسجمهور من و شما! حالا ما میتوانيم به سادگی فقط نظاره کنيم تا ايشان و همفکرانش به مقصود برسند و میتوانيم بايستيم و مقابله کنيم.
من به شخصه راه دوم را انتخاب میکنم و در حد خودم همهی تلاشم را خواهم کرد که احمدینژاد رئيسجمهور کشورم نشود. من، منی که به معين رای ندادم؛ حالا خطر را بهصورت کاملا جدی بيخ گلويم حس میکنم و برای جلوگيری از حاکميت مطلق استبداد، روز جمعهی آينده دماغم را میگيرم و به هاشمی رای خواهم داد.
شرايط بحرانی و حمايت از هاشمی
همميهنان گرامی؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياستجمهوری كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد به دور دوم راهيافتهاند، ما امضاكنندگان بيانيهی زير علیرغم آنكه مواضع كاملا متفاوتی در مرحلهی اول انتخابات داشتهايم، از آقاي اكبر هاشمی رفسنجانی در مرحلهی دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدی از همگان میخواهيم تا برای جلوگيری از آنچيزی كه به عقيدهی ما يك فاجعهی بسيار نزديك و در كمين است، به هاشمی رفسنجانی رای دهند.
از تمامی فرهيختگان منتقدی كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت میدهند میخواهيم تا در شرايط كنونی، از بحثها و نقدهای تفرقهافكن خودداری كرده و ضمن رایدادن به هاشمی رفسنجانی ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند.
پی نوشت:
دوستان بلاگری كه میخواهند حمايت كنند لطفاً متن نامه را منتشر كنند و در اينجا کامنت بگذارند.
همميهنان گرامی؛
با توجه به نتايج اعلام شده انتخابات رياستجمهوری كه حكايت از آن دارد كه آقايان هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد به دور دوم راهيافتهاند، ما امضاكنندگان بيانيهی زير علیرغم آنكه مواضع كاملا متفاوتی در مرحلهی اول انتخابات داشتهايم، از آقاي اكبر هاشمی رفسنجانی در مرحلهی دوم انتخابات حمايت كرده و به طور جدی از همگان میخواهيم تا برای جلوگيری از آنچيزی كه به عقيدهی ما يك فاجعهی بسيار نزديك و در كمين است، به هاشمی رفسنجانی رای دهند.
از تمامی فرهيختگان منتقدی كه به آينده و سرنوشت ايران اهميت میدهند میخواهيم تا در شرايط كنونی، از بحثها و نقدهای تفرقهافكن خودداری كرده و ضمن رایدادن به هاشمی رفسنجانی ديگران را نيز دعوت به راي دادن به ايشان كنند.
پی نوشت:
دوستان بلاگری كه میخواهند حمايت كنند لطفاً متن نامه را منتشر كنند و در اينجا کامنت بگذارند.
دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴
تکرار کميک تاريخ!
با اينکه مقايسهی شرايط سياسی ايران و فرانسه، ذاتاً قياسی معالفارغ است؛ اما بهنظر میرسد يک اتفاق تاريخی مشابه با آنچه جند سال قبل در فرانسه رخ داد؛ اين روزها در ايران در حال رخ دادن است.
در انتخابات دورهی گذشتهی رياستجمهوری فرانسه، آلن ژوسپن چپگرا که مورد حمايت بيشتر متفکرين و روشنفکران فرانسه قرار گرفته بود؛ رای نياورد و ژاک شيراک راستگرا به همراه ژانماری لوپن فاشيست به دور دوم انتخابات رفتند.
در ايران نيز با مشخصشدن نتايج مرحلهی اول انتخابات، احمدینژاد فاشيست و هاشمی سنتگرا به دور دوم رفتند و معين که مورد حمايت بيشتر روشنفکران جامعه بود؛ از رقابت بازماند.
در آن زمان رهبر حزب کمونيست فرانسه که از حمايت کنندههای اصلی ژوسپن به حساب میآمد، برای ترغيب مردم و بهويژه همفکرانش به رای دادن به شيراک در دور دوم، حرف جالبی زده بود: «دماغتان را بگيريد و به شيراک رای دهيد!»
امزوز نيز سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی به صورت رسمی، جبههی مشارکت به صورت تلويحی و بسیاری ديگر از فعالين سياسی خارج از نظام، از مردم خواستهاند که برای جلوگيری از خطر ظهور فاشيسم مذهبی، به هاشمی رای دهند.
مردم فرانسه که در مرحلهی اول انتخابات شرکت گستردهای نداشتند؛ وقتی احساس خطر کردند که با آمدن ژانماری لوپن، فاشيستها در کشورشان قدرت را در دست میگيرند؛ اکثرشان ــ حتی طرفدارن چپ ــ در دور دوم به شيراک رای دادند و او رئيسجمهور شد. رئيسجمهوری که البته باب ميل اکثر فرانسويان نبوده و نيست و چنانچه همين چند هفته پيش ديديم؛ مردم فرانسه علیرغم خواست شيراک و تبليغات وسيع دولتی، به پيشنويس قانون اساسی اتحاديهی اروپا رای ندادند.
اما اينکه آيا مردم ايران نيز به خواست اصلاحطلبان پاسخ مثبت میدهند و هاشمی را به کاخ رياستجمهوری میفرستند؛ يا با بیتفاوتی شاهد قدرت گرفتن تندروها و نظاميان خواهند بود؛ سوالی است که پاسخ آن را جمعهی آينده درخواهيم يافت.
با اينکه مقايسهی شرايط سياسی ايران و فرانسه، ذاتاً قياسی معالفارغ است؛ اما بهنظر میرسد يک اتفاق تاريخی مشابه با آنچه جند سال قبل در فرانسه رخ داد؛ اين روزها در ايران در حال رخ دادن است.
در انتخابات دورهی گذشتهی رياستجمهوری فرانسه، آلن ژوسپن چپگرا که مورد حمايت بيشتر متفکرين و روشنفکران فرانسه قرار گرفته بود؛ رای نياورد و ژاک شيراک راستگرا به همراه ژانماری لوپن فاشيست به دور دوم انتخابات رفتند.
در ايران نيز با مشخصشدن نتايج مرحلهی اول انتخابات، احمدینژاد فاشيست و هاشمی سنتگرا به دور دوم رفتند و معين که مورد حمايت بيشتر روشنفکران جامعه بود؛ از رقابت بازماند.
در آن زمان رهبر حزب کمونيست فرانسه که از حمايت کنندههای اصلی ژوسپن به حساب میآمد، برای ترغيب مردم و بهويژه همفکرانش به رای دادن به شيراک در دور دوم، حرف جالبی زده بود: «دماغتان را بگيريد و به شيراک رای دهيد!»
امزوز نيز سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی به صورت رسمی، جبههی مشارکت به صورت تلويحی و بسیاری ديگر از فعالين سياسی خارج از نظام، از مردم خواستهاند که برای جلوگيری از خطر ظهور فاشيسم مذهبی، به هاشمی رای دهند.
مردم فرانسه که در مرحلهی اول انتخابات شرکت گستردهای نداشتند؛ وقتی احساس خطر کردند که با آمدن ژانماری لوپن، فاشيستها در کشورشان قدرت را در دست میگيرند؛ اکثرشان ــ حتی طرفدارن چپ ــ در دور دوم به شيراک رای دادند و او رئيسجمهور شد. رئيسجمهوری که البته باب ميل اکثر فرانسويان نبوده و نيست و چنانچه همين چند هفته پيش ديديم؛ مردم فرانسه علیرغم خواست شيراک و تبليغات وسيع دولتی، به پيشنويس قانون اساسی اتحاديهی اروپا رای ندادند.
اما اينکه آيا مردم ايران نيز به خواست اصلاحطلبان پاسخ مثبت میدهند و هاشمی را به کاخ رياستجمهوری میفرستند؛ يا با بیتفاوتی شاهد قدرت گرفتن تندروها و نظاميان خواهند بود؛ سوالی است که پاسخ آن را جمعهی آينده درخواهيم يافت.
شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴
و حالا در ابتدای يک راه سخت اما درست قرار داريم
مجيد محمدی میگويد:
اگر اين شكست اصلاحطلبان، آنها را به سوی دو برنهادهی نافرمانی مدنی (در مواردی كه حقوق شهروندان نقض میشود.) و سرمايهگذاری بيشتر بر سازماندهی نيروها و تقويت نهادهای مدنی سوق دهد، اين شكست را بايد به همهی نيروهای دموكرات داخل كشور تبريك گفت. همچنان بايد به دوستان حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی كه نامزد خود را برندهی انتخابات در دور اول میدانستند، گفت: ”خوشحاليم كه از خواب بيدار شدهايد.“ البته اگر بيدار شده باشند.
با اين حرف مجيد محمدی عميقا موافقم. بهنظر من نهتنها چيزی از دست ندادهايم، بلکه اگر نخواهيم احساساتی باشيم و ملودرام با قضيه برخورد کنيم؛ آنچه که اتفاق افتاد را بايد در کل بهسود جنبش دموکراسیخواهی برای ايران بدانيم.
البته من هم مثل بيشتر شما احساس بدی دارم وقتی میبينم فردی مثل هاشمی يا احمدینژاد قرار است رئيسجمهور کشورم شود، اما فقط احساس بدی دارم و وقتی منطقی به ماجرا نگاه میکنم؛ میبينم فاجعهای رخ نداده است.
مجموعه دلايلی که برای اين ادعايم دارم را میتوان در نوشتههای زير پيدا کرد:
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۱)، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۲)، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۳)/ اصلاح طلبان در قدرت نمانند./، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۴)/ راه اصلاحطلبی لزوما از بالا نمیگذرد./، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۵)/ اصلاحطلبان تا چه حد مانع سركوباند؟/، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۶)/ راه ايران برای رسيدن به دموكراسی/، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۷)/ راه ما جنبش عدمخشونت است./، احمد زيدآبادی
بههرحال، با احترام به همهی دوستانی که در انتخابات شرکت کردند و به معين رای دادند و همچنين ديگرانی که انتخابات را تحريم کردند؛ فکر میکنم بهتر است بهجای آنکه دنبال مقصر برای وضعيت پيشآمده بگرديم، به ادامهی راه فکر کنيم که الان واقعا نيازمند شرکت، پیگيری،سماجت و پايش همهی ما است.
از شکست در اين انتخابات بايد درس بگيريم، اشتباهات قبلی را تکرار نکنيم و بدانيم ادامهی راه سخت است و نيازمند همياری همهی ما است. دنيا به آخر نرسيده است؛ حالا فهميدهايم که متاسفانه ملت ما مشکل نان دارد که بيشتر از پنج ميليونش به کروبی رای دادهاند؛ حالا فهميدهايم که گفتمان روشنفکری رايج در بحثهای ما به سختی مردم عادی را تحت تاثير قرار میدهد و بايد به دنبال راههای ارتباط سادهتر با مردم باشيم. (اشتباه بدی که معين در برنامههای تبليغاتیاش مرتکب شد و فقط توانست رای نخبهگان را در سبد خود بريزد.)؛ حالا فهميدهايم که بخش بزرگی از ملت ما حافظهی تاريخی مناسبی ندارند که به هاشمی رای دادهاند و مدام بايد برای آنها گذشتهها را زنده کنيم و حالا فهميدهايم که تعداد زيادی از مردمان ايران که به احمدینژاد، قالیباف و لاريجانی رای دادهاند؛ مثل ما فکر نمیکنند؛ و هيچ راهی نداريم بهجز اين که يا قانعشان کنيم به پذيرش اين که اصلاحطلبی و رفرم بهترين گزينهی ممکن است، يا مجبورشان کنيم حقوق ما را نيز بهرسميت بشناسند.
مجيد محمدی میگويد:
اگر اين شكست اصلاحطلبان، آنها را به سوی دو برنهادهی نافرمانی مدنی (در مواردی كه حقوق شهروندان نقض میشود.) و سرمايهگذاری بيشتر بر سازماندهی نيروها و تقويت نهادهای مدنی سوق دهد، اين شكست را بايد به همهی نيروهای دموكرات داخل كشور تبريك گفت. همچنان بايد به دوستان حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی كه نامزد خود را برندهی انتخابات در دور اول میدانستند، گفت: ”خوشحاليم كه از خواب بيدار شدهايد.“ البته اگر بيدار شده باشند.
با اين حرف مجيد محمدی عميقا موافقم. بهنظر من نهتنها چيزی از دست ندادهايم، بلکه اگر نخواهيم احساساتی باشيم و ملودرام با قضيه برخورد کنيم؛ آنچه که اتفاق افتاد را بايد در کل بهسود جنبش دموکراسیخواهی برای ايران بدانيم.
البته من هم مثل بيشتر شما احساس بدی دارم وقتی میبينم فردی مثل هاشمی يا احمدینژاد قرار است رئيسجمهور کشورم شود، اما فقط احساس بدی دارم و وقتی منطقی به ماجرا نگاه میکنم؛ میبينم فاجعهای رخ نداده است.
مجموعه دلايلی که برای اين ادعايم دارم را میتوان در نوشتههای زير پيدا کرد:
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۱)، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۲)، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۳)/ اصلاح طلبان در قدرت نمانند./، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۴)/ راه اصلاحطلبی لزوما از بالا نمیگذرد./، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۵)/ اصلاحطلبان تا چه حد مانع سركوباند؟/، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۶)/ راه ايران برای رسيدن به دموكراسی/، احمد زيدآبادی
فشار از پايين، چانهزنی هم از پايين(۷)/ راه ما جنبش عدمخشونت است./، احمد زيدآبادی
بههرحال، با احترام به همهی دوستانی که در انتخابات شرکت کردند و به معين رای دادند و همچنين ديگرانی که انتخابات را تحريم کردند؛ فکر میکنم بهتر است بهجای آنکه دنبال مقصر برای وضعيت پيشآمده بگرديم، به ادامهی راه فکر کنيم که الان واقعا نيازمند شرکت، پیگيری،سماجت و پايش همهی ما است.
از شکست در اين انتخابات بايد درس بگيريم، اشتباهات قبلی را تکرار نکنيم و بدانيم ادامهی راه سخت است و نيازمند همياری همهی ما است. دنيا به آخر نرسيده است؛ حالا فهميدهايم که متاسفانه ملت ما مشکل نان دارد که بيشتر از پنج ميليونش به کروبی رای دادهاند؛ حالا فهميدهايم که گفتمان روشنفکری رايج در بحثهای ما به سختی مردم عادی را تحت تاثير قرار میدهد و بايد به دنبال راههای ارتباط سادهتر با مردم باشيم. (اشتباه بدی که معين در برنامههای تبليغاتیاش مرتکب شد و فقط توانست رای نخبهگان را در سبد خود بريزد.)؛ حالا فهميدهايم که بخش بزرگی از ملت ما حافظهی تاريخی مناسبی ندارند که به هاشمی رای دادهاند و مدام بايد برای آنها گذشتهها را زنده کنيم و حالا فهميدهايم که تعداد زيادی از مردمان ايران که به احمدینژاد، قالیباف و لاريجانی رای دادهاند؛ مثل ما فکر نمیکنند؛ و هيچ راهی نداريم بهجز اين که يا قانعشان کنيم به پذيرش اين که اصلاحطلبی و رفرم بهترين گزينهی ممکن است، يا مجبورشان کنيم حقوق ما را نيز بهرسميت بشناسند.
جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴
سهشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴
فيلم تبليغاتی معين اگر چه میتوانست بسيار بهتر از اين باشد ولی در مجموع خوب بود. وقتی صحبتهای رضا خاتمی داشت پخش میشد با خودم فکر کردم اين بشر چهقدر با شور و هيجانتر و تاثيرگذارتر از معين میتواند صحبت کند. شک ندارم اگر الان به جای معين، رضا خاتمی کانديدای اصلاحطلبان بود، حتما رای بسيار بيشتری داشت.
به هر حال اوضاع واقعا اوضاع پيچيده و غيرقابل پيشبينیای شده! عدهای معتقدند هاشمی و قالیباف به دور دوم میروند، عدهای میگويند نه، هاشمی و معين به دور دوم میروند که البته اين يکی از نظر من محتملتر است. تاجزاده هم که اصلا خيال همه را راحت کرده که معين در همين دور اول رئيسجمهور میشود! (مرسی اعتماد به نفس!) يکی نيست به آقای تاجزادهی عزيز بگويد نکند معين همانطوری اول میشود که جنابعالی در انتخابات شوراها اول شدی!
راستی سايت پرشين نيوز يک مصاحبهی خيلی جالب با تاجزاده کرده که توصيه میکنم حنما بخوانيد. خيلی خوب است که فضا موقتا آنقدر باز شده که هر کس هرچه میخواهد میگويد:
... ما با اینکه میگوییم و روشن هم میگوییم که بعد از مجلس ضعیفتر شده بودیم، چرا امروز قویتر شدهایم؟ ما یک نامزد معرفی کردیم که همهی مواضعاش را قبل از تأیید صلاحیتها گرفت، معاون اول و سخنگویش را دو نفری اعلام کرد که شورای نگهبان پارسال صلاحیتشان را رد کرده بودند. خیلیها به ما این اتهام را میزدند که شما این کارها را میكنید تا آقای معین را ردصلاحیت کنند و بکشید کنار و بهانهای داشته باشید برای اینکه در انتخابات شرکت نکنید. حالا با هر حسابی که بکنید، ما آمدهایم و تأیید صلاحیت شدهایم، بدون اینکه ذرهای از مواضعمان کوتاه بیاییم، و تازه رادیکالترش هم کردهایم. من معتقدم بیانیهی آقای معین بهنسبت کل صحبتهایی که در گذشته کرده رادیکالتر بوده. سیاستورزی یعنی همین دیگر... ما فضا را شناختهایم و در این چهارچوب آمدهایم، احتمال هم دارد که پیروز شویم. حالا اگر ما تیممان را معرفی کنیم تعجب جامعه بیشتر هم میشود. بنابراین راه ما راه درستی بوده. ممکن است شما با نامزد ما موافق نباشید، ولی برای ایجاد هر گونه اصلاحات در جامعه باید از طریق انتخابات وارد شد.
من اگر جای آقای خامنهای بودم دقیقاً همین کاری را که او کرد میکردم، چون قشنگترین بازیای بود که میشد انجام داد. معین را که در نظرسنجیها نسبتاً پایین بود تأیید کرد، با این کار به رقیبش که هاشمی است هم ضربه زد، و عملاً معین را در وضعیت ناراحتکنندهای قرار داد.
بیانیهی ما هم یکی از زیباترین کارهای سیاسی بود...
میدانید چرا من هم اگر جای آقای خامنهای بودم همین کار را میکردم؟ چون اگر قرار باشد نظام جمهوری اسلامی بهدلیل کاهش مشروعیت برود، یا آقای خامنهای رقیبی جدی داخل مجموعهی جمهوری اسلامی پیدا کند، چه بهتر که مجموعهای از اصلاحطلبان داخل جمهوری اسلامی حضور داشته باشند که این دو اتفاق نیفتد. مجموعهی اصلاحطلبان هم که کاری نمیتوانند بکنند و مثل هشت سال گذشته داخل نظام میمانند، عملاً عامل مشروعیتبخش آن می شوند، نقش کیسه بوکس را هم بازی میکنند
اگر اینطور بود باید به ما پیغام میدادند که کسی را معرفی کنید که از دکتر معین محبوبتر باشد، تا رأیاش بیشتر باشد و حتماً پیروز شود. در ثانی اگر اینطور بود و شورای نگهبان از ابتدا آقای معین را تأیید میکرد که موقعیت ما بهمراتب از الان پایینتر بود... درست است که خواستهاند ما ار وامدار کنند، ولی ما با حرکت بعدیمان سعی کردیم بگوییم این وام را نمیخواهیم و با سرمایهی مردم میآییم. اگر استدلال شما را بپذیریم باید از همان روز اول دکتر معین را تأیید میکردند، و حتی دکتر یزدی را هم تأیید میکردند.
ولی به هر حال آقای خامنهای شما را وامدار کرد ...
نه، اصلاً قبول ندارم. البته ما بیشتر از وامدار ، داشتیم بدنام میشدیم، منتها بحثی که داشتیم این بود که باید کاری کنیم که دفعهی بعد کسی نخواهد از این شوخیها با ما بکند.
اما در آخر! اين ابراهيم نبوی اين روزها دارد کولاک میکند، ديروز يک ربع داشتم به اين نوشتهاش میخنديدم:
هاشمی رفسنجانی تفریحاتش را اعلام کرد: سرگرمی من مطالعه است و گاهی هم در حیاط خانه راه میروم و به سبزه و گل نگاه میکنم ... ورزش مورد علاقهام «دو» است و صبحها میدوم و در هفته یک روز هم شنا میکنم.
برخی آگاهان اعلام کردند که بهتر است آقای هاشمی در مورد شنا زیاد توضیح ندهد، چون در این شرایط جالب نیست، بهخصوص با توجه به این ملت بیادب ایران که هزارتا حرف برای آدم درمیآورن!
به هر حال اوضاع واقعا اوضاع پيچيده و غيرقابل پيشبينیای شده! عدهای معتقدند هاشمی و قالیباف به دور دوم میروند، عدهای میگويند نه، هاشمی و معين به دور دوم میروند که البته اين يکی از نظر من محتملتر است. تاجزاده هم که اصلا خيال همه را راحت کرده که معين در همين دور اول رئيسجمهور میشود! (مرسی اعتماد به نفس!) يکی نيست به آقای تاجزادهی عزيز بگويد نکند معين همانطوری اول میشود که جنابعالی در انتخابات شوراها اول شدی!
راستی سايت پرشين نيوز يک مصاحبهی خيلی جالب با تاجزاده کرده که توصيه میکنم حنما بخوانيد. خيلی خوب است که فضا موقتا آنقدر باز شده که هر کس هرچه میخواهد میگويد:
... ما با اینکه میگوییم و روشن هم میگوییم که بعد از مجلس ضعیفتر شده بودیم، چرا امروز قویتر شدهایم؟ ما یک نامزد معرفی کردیم که همهی مواضعاش را قبل از تأیید صلاحیتها گرفت، معاون اول و سخنگویش را دو نفری اعلام کرد که شورای نگهبان پارسال صلاحیتشان را رد کرده بودند. خیلیها به ما این اتهام را میزدند که شما این کارها را میكنید تا آقای معین را ردصلاحیت کنند و بکشید کنار و بهانهای داشته باشید برای اینکه در انتخابات شرکت نکنید. حالا با هر حسابی که بکنید، ما آمدهایم و تأیید صلاحیت شدهایم، بدون اینکه ذرهای از مواضعمان کوتاه بیاییم، و تازه رادیکالترش هم کردهایم. من معتقدم بیانیهی آقای معین بهنسبت کل صحبتهایی که در گذشته کرده رادیکالتر بوده. سیاستورزی یعنی همین دیگر... ما فضا را شناختهایم و در این چهارچوب آمدهایم، احتمال هم دارد که پیروز شویم. حالا اگر ما تیممان را معرفی کنیم تعجب جامعه بیشتر هم میشود. بنابراین راه ما راه درستی بوده. ممکن است شما با نامزد ما موافق نباشید، ولی برای ایجاد هر گونه اصلاحات در جامعه باید از طریق انتخابات وارد شد.
من اگر جای آقای خامنهای بودم دقیقاً همین کاری را که او کرد میکردم، چون قشنگترین بازیای بود که میشد انجام داد. معین را که در نظرسنجیها نسبتاً پایین بود تأیید کرد، با این کار به رقیبش که هاشمی است هم ضربه زد، و عملاً معین را در وضعیت ناراحتکنندهای قرار داد.
بیانیهی ما هم یکی از زیباترین کارهای سیاسی بود...
میدانید چرا من هم اگر جای آقای خامنهای بودم همین کار را میکردم؟ چون اگر قرار باشد نظام جمهوری اسلامی بهدلیل کاهش مشروعیت برود، یا آقای خامنهای رقیبی جدی داخل مجموعهی جمهوری اسلامی پیدا کند، چه بهتر که مجموعهای از اصلاحطلبان داخل جمهوری اسلامی حضور داشته باشند که این دو اتفاق نیفتد. مجموعهی اصلاحطلبان هم که کاری نمیتوانند بکنند و مثل هشت سال گذشته داخل نظام میمانند، عملاً عامل مشروعیتبخش آن می شوند، نقش کیسه بوکس را هم بازی میکنند
اگر اینطور بود باید به ما پیغام میدادند که کسی را معرفی کنید که از دکتر معین محبوبتر باشد، تا رأیاش بیشتر باشد و حتماً پیروز شود. در ثانی اگر اینطور بود و شورای نگهبان از ابتدا آقای معین را تأیید میکرد که موقعیت ما بهمراتب از الان پایینتر بود... درست است که خواستهاند ما ار وامدار کنند، ولی ما با حرکت بعدیمان سعی کردیم بگوییم این وام را نمیخواهیم و با سرمایهی مردم میآییم. اگر استدلال شما را بپذیریم باید از همان روز اول دکتر معین را تأیید میکردند، و حتی دکتر یزدی را هم تأیید میکردند.
ولی به هر حال آقای خامنهای شما را وامدار کرد ...
نه، اصلاً قبول ندارم. البته ما بیشتر از وامدار ، داشتیم بدنام میشدیم، منتها بحثی که داشتیم این بود که باید کاری کنیم که دفعهی بعد کسی نخواهد از این شوخیها با ما بکند.
اما در آخر! اين ابراهيم نبوی اين روزها دارد کولاک میکند، ديروز يک ربع داشتم به اين نوشتهاش میخنديدم:
هاشمی رفسنجانی تفریحاتش را اعلام کرد: سرگرمی من مطالعه است و گاهی هم در حیاط خانه راه میروم و به سبزه و گل نگاه میکنم ... ورزش مورد علاقهام «دو» است و صبحها میدوم و در هفته یک روز هم شنا میکنم.
برخی آگاهان اعلام کردند که بهتر است آقای هاشمی در مورد شنا زیاد توضیح ندهد، چون در این شرایط جالب نیست، بهخصوص با توجه به این ملت بیادب ایران که هزارتا حرف برای آدم درمیآورن!
یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴
مامان نيلو:
سلام عطا جان. راستش امروز يک کمی ازت دلخور شدم. میدونی چرا؟ برای اينکه تعريف دموکراسی را به همين سادگی فراموش کردی عطا جان. دوست خوب من بذار همه حرفشون را بزنن. درست يا غلط. چه اشکالي داره؟ بذار به حرف همه احترام بذاريم. میتونستی حرفهای زهرا را نقد کنی ولی تو اون را تخريب کردی. تو از وبلاگ کسی خوشت نمياد خيلی راحت نخونش يا نقدش کن ولی تخريبش نکن، نکوبونش، سبکش نکن. اين تخريب کردن تو دقيقن مثل تخريب کردن برادران کيهانی است. فرق است بين تو و اونها دوست من. اميدوارم متوجه منظورم شده باشی. همه ما حق صحبت و اظهارنظر داريم. بايد تمرين کنيم که به حرف مخالف هم گوش بديم حالا هر حرفی که میخواد باشه، باشه.
سلام مامان نيلوی عزيز
ممنون از کامنت بسيار خوبت. راستش بيشترش رو درست گفتی و حرف حساب هم که از قديم الايام گفتن جواب نداره! فکر میکنم بايد اعتراف کنم اون مطلبم، نوشتهی خوبی نبود و بدون تفکر لازم نوشته شد. در حدی که چند ساعت بعدش پشيمون شدم و با خودم گفتم کاش اين نوشته رو پست نکرده بودم! (حتی به يکی از بلاگرها هم اين موضوع رو گفتم که کار خوبی نکردم.)
به هر حال متاسفانه بيشتر عقايد اين آدم و نقطهنظراتش از نظر من، تاکيد میکنم از نظر من، در حدی قرار داره که احساس میکنم ارزش و لزوم اين رو نداره که بخوام وقت بگذارم بخونمشون چه برسه که بخوام براشون اونجور که شما میگی نقد هم بنويسم.
اما اين به اون معنی نيست که بخوام بهش توهين کنم يا جلوی بيان نظرش رو بگيرم. اول اينکه خودم رو هيچوقت در چنين جایگاهی نديدم و نمیبينم که بخوام چنين کاری بکنم؛ حتی اگه يه زمانی قدرتش رو داشته باشم؛ و دوم اينکه خوشبختانه تو اين وبلاگستان درندشت جا برای همه هست و ايشون هم در کمال آزادی حق دارن هر نظری میخوان برای خودشون داشته باشن و تو وبلاگشون بنويسن.
طبيعتا بهقول تو اين وسط من اگه خوشم نمياد از ايشون و وبلاگشون که البته نمیاد! مشکل خودمه و دليل نداره برم حتما وبلاگش رو بخونم. کما اين که بهخاطر سابقهی چند ماجرايی که قبلا اتفاق افتاده بود و عملکرد اين آدم رو ديده بودم؛ تصميم گرفته بودم کاری به کار اين آدم و وبلاگش نداشته باشم و واقعا هم تو اين مدت نداشتم؛ اون شب هم، همونجوری که تو همون پستم نوشتم، خيلی تصادفی رفتم وبلاگش، که مواجه شدم با اون مطلب به نظر من کاملا بیربط و متاسفانه واکنش نادرستی نشون دادم.
به هر حال اگه احساس میشه من تو نوشتهم بهش مستقيم يا غيرمستقيم بیاحترامی کردهام، شجاعت اينم دارم که الان ازش به خاطر اين قضيه عذرخواهی کنم. تحقيرکردن آدمها ابزار بسيار نادرستيه که خيلی آدمها، خودآگاه يا ناخودآگاه، برای ابراز قدرت به کارش میبرن. متاسفم اگه من هم ناخودآگاه اين کار رو انجام دادم.
پینوشت:
من هم امروز در تحصن اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی شرکت کردم که البته نيروی انتظامی اجازهی ورود به محوطهی جلوی دانشگاه را به من و بسياری ديگر نداد.
الان اينقدر خستهام که حس نوشتن آنچه امروز در حاشيهی مراسم اتفاق افتاد را ندارم. عجالتا اين يک عکس را داشته باشيد تا شايد فردا شب که از اين حالت جنازهگونه! درآمدم، گزارش همراه با تصوير آنچه را که ديدم بنويسم!
سلام عطا جان. راستش امروز يک کمی ازت دلخور شدم. میدونی چرا؟ برای اينکه تعريف دموکراسی را به همين سادگی فراموش کردی عطا جان. دوست خوب من بذار همه حرفشون را بزنن. درست يا غلط. چه اشکالي داره؟ بذار به حرف همه احترام بذاريم. میتونستی حرفهای زهرا را نقد کنی ولی تو اون را تخريب کردی. تو از وبلاگ کسی خوشت نمياد خيلی راحت نخونش يا نقدش کن ولی تخريبش نکن، نکوبونش، سبکش نکن. اين تخريب کردن تو دقيقن مثل تخريب کردن برادران کيهانی است. فرق است بين تو و اونها دوست من. اميدوارم متوجه منظورم شده باشی. همه ما حق صحبت و اظهارنظر داريم. بايد تمرين کنيم که به حرف مخالف هم گوش بديم حالا هر حرفی که میخواد باشه، باشه.
سلام مامان نيلوی عزيز
ممنون از کامنت بسيار خوبت. راستش بيشترش رو درست گفتی و حرف حساب هم که از قديم الايام گفتن جواب نداره! فکر میکنم بايد اعتراف کنم اون مطلبم، نوشتهی خوبی نبود و بدون تفکر لازم نوشته شد. در حدی که چند ساعت بعدش پشيمون شدم و با خودم گفتم کاش اين نوشته رو پست نکرده بودم! (حتی به يکی از بلاگرها هم اين موضوع رو گفتم که کار خوبی نکردم.)
به هر حال متاسفانه بيشتر عقايد اين آدم و نقطهنظراتش از نظر من، تاکيد میکنم از نظر من، در حدی قرار داره که احساس میکنم ارزش و لزوم اين رو نداره که بخوام وقت بگذارم بخونمشون چه برسه که بخوام براشون اونجور که شما میگی نقد هم بنويسم.
اما اين به اون معنی نيست که بخوام بهش توهين کنم يا جلوی بيان نظرش رو بگيرم. اول اينکه خودم رو هيچوقت در چنين جایگاهی نديدم و نمیبينم که بخوام چنين کاری بکنم؛ حتی اگه يه زمانی قدرتش رو داشته باشم؛ و دوم اينکه خوشبختانه تو اين وبلاگستان درندشت جا برای همه هست و ايشون هم در کمال آزادی حق دارن هر نظری میخوان برای خودشون داشته باشن و تو وبلاگشون بنويسن.
طبيعتا بهقول تو اين وسط من اگه خوشم نمياد از ايشون و وبلاگشون که البته نمیاد! مشکل خودمه و دليل نداره برم حتما وبلاگش رو بخونم. کما اين که بهخاطر سابقهی چند ماجرايی که قبلا اتفاق افتاده بود و عملکرد اين آدم رو ديده بودم؛ تصميم گرفته بودم کاری به کار اين آدم و وبلاگش نداشته باشم و واقعا هم تو اين مدت نداشتم؛ اون شب هم، همونجوری که تو همون پستم نوشتم، خيلی تصادفی رفتم وبلاگش، که مواجه شدم با اون مطلب به نظر من کاملا بیربط و متاسفانه واکنش نادرستی نشون دادم.
به هر حال اگه احساس میشه من تو نوشتهم بهش مستقيم يا غيرمستقيم بیاحترامی کردهام، شجاعت اينم دارم که الان ازش به خاطر اين قضيه عذرخواهی کنم. تحقيرکردن آدمها ابزار بسيار نادرستيه که خيلی آدمها، خودآگاه يا ناخودآگاه، برای ابراز قدرت به کارش میبرن. متاسفم اگه من هم ناخودآگاه اين کار رو انجام دادم.
پینوشت:
من هم امروز در تحصن اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی شرکت کردم که البته نيروی انتظامی اجازهی ورود به محوطهی جلوی دانشگاه را به من و بسياری ديگر نداد.
الان اينقدر خستهام که حس نوشتن آنچه امروز در حاشيهی مراسم اتفاق افتاد را ندارم. عجالتا اين يک عکس را داشته باشيد تا شايد فردا شب که از اين حالت جنازهگونه! درآمدم، گزارش همراه با تصوير آنچه را که ديدم بنويسم!
هاشمی و سکس!
امروز فيلم تبليغاتی جناب هاشمی از تلويزيون پخش شد. يه سری جوون از تيپ و قيافههای متنوع در يه فضای خيلی شاد و خيلی صميمی! از ايشون سوال میکردن و ايشون هم با لبخندهای مليح جواب میداد. چند تايی از سوالها اينها بودن:
ــ آقای هاشمی نظر شما در مورد مد و لباس خانومها چيه؟
ــ آزاده ... از نظر من آزادن هر جوری میخوان لَباس بپوشن.
ــ يعنی هر لباسی بپوشن اشکالی نداره؟
ــ خُب لَباس لَباسه ديگه! جه اشکالی داره؟ ... هر جوری میخوان بپوشن ... فقط لَباس باشه ( يعنی اينکه خانوما لخت مادرزاد نيان بيرون!) [خندهی حضار]
ــ آقای هاشمی نظر شما در مورد دوستی دختر و پسر چيه؟
ــ خُب خيلی خوبه که با هم دوست باشن. دوست بودن که خوبه ... البته اگه بخواد از حد حرفزدن و اينها!؟ بگذره، بهتره خونوادهها هم در جريان باشن!
ــ خُب حالا اگه يکی نتونست خودش رو کنترل کنه!؟
ــ اگه به اسلام عمل شه راه داره. من معتقدم اگه اسلام واقعی برقرار شه رابطه میتونه تا هر جايی که بخواهين پيش بره!!!
تفسير:
شما به من رای بدين بعدش هر کاری خواستين بکنين! من که گير نمیدم بهتون که! خيلی هم خوبه! فقط من میگم صيغه کنين که حلال حروميش هم درست باشه ...
حالا اگه اهل صيغه خوندن و اين حرفها هم نيستين، خيلی عيب نداره، يهجوری با هم کنار ميايم!!! شما فعلا رای رو بدين کار داريم ...
پینوشت:
۱ـ شاهکار فيلم تبليغاتی هاشمی، بهنظر من، اون تعليق دراماتيک و بهشدت باورپذير!!! آخرش بود: سوالها که تموم شد، يه دختر مثلا قرتی گفت من رای نمیدم و سرخورده شدم و دارم از اوضاع جامعه خفه میشم و اينا، بعد هاشمی که مثلا خيلی متاثر شده بود، چند جملهی خيلی عميق و پيامبرگونه در راستای حضور فعال جوانان بيانکرد و دختره يهدفعه در اثر عمق صحبتهای آقای هاشمی متحول شد و مشکلاتش به پايان رسيد و برای آقای هاشمی دست زد!
البته ما هم که گاويم!
۲ـ «اسلاومير مروژک»، نمايشنامهنويس بزرگ لهستانی، نمايشنامهای دارد به نام «کارول». به آقای تبريزی در درجهی اول و آقايان فخيمزاده، ميرباقری، ملاقلیپور و افخمی در درجههای بعدی، دوستانه پيشنهاد میکنم اين نمايشنامه را حتما بخوانند که بهنوعی وصف حال اين روزهاشان است.
۳ـ در همين رابطه:
وای بر مردمی که رييسجمهوریشان را از فيلمهای تبلیغاتی انتخاب کنند؛ وارش
فيلمهای توليدی خود کانديداها رو از دست ندین؛ آلوچه خانم
امروز فيلم تبليغاتی جناب هاشمی از تلويزيون پخش شد. يه سری جوون از تيپ و قيافههای متنوع در يه فضای خيلی شاد و خيلی صميمی! از ايشون سوال میکردن و ايشون هم با لبخندهای مليح جواب میداد. چند تايی از سوالها اينها بودن:
ــ آقای هاشمی نظر شما در مورد مد و لباس خانومها چيه؟
ــ آزاده ... از نظر من آزادن هر جوری میخوان لَباس بپوشن.
ــ يعنی هر لباسی بپوشن اشکالی نداره؟
ــ خُب لَباس لَباسه ديگه! جه اشکالی داره؟ ... هر جوری میخوان بپوشن ... فقط لَباس باشه ( يعنی اينکه خانوما لخت مادرزاد نيان بيرون!) [خندهی حضار]
ــ آقای هاشمی نظر شما در مورد دوستی دختر و پسر چيه؟
ــ خُب خيلی خوبه که با هم دوست باشن. دوست بودن که خوبه ... البته اگه بخواد از حد حرفزدن و اينها!؟ بگذره، بهتره خونوادهها هم در جريان باشن!
ــ خُب حالا اگه يکی نتونست خودش رو کنترل کنه!؟
ــ اگه به اسلام عمل شه راه داره. من معتقدم اگه اسلام واقعی برقرار شه رابطه میتونه تا هر جايی که بخواهين پيش بره!!!
تفسير:
شما به من رای بدين بعدش هر کاری خواستين بکنين! من که گير نمیدم بهتون که! خيلی هم خوبه! فقط من میگم صيغه کنين که حلال حروميش هم درست باشه ...
حالا اگه اهل صيغه خوندن و اين حرفها هم نيستين، خيلی عيب نداره، يهجوری با هم کنار ميايم!!! شما فعلا رای رو بدين کار داريم ...
پینوشت:
۱ـ شاهکار فيلم تبليغاتی هاشمی، بهنظر من، اون تعليق دراماتيک و بهشدت باورپذير!!! آخرش بود: سوالها که تموم شد، يه دختر مثلا قرتی گفت من رای نمیدم و سرخورده شدم و دارم از اوضاع جامعه خفه میشم و اينا، بعد هاشمی که مثلا خيلی متاثر شده بود، چند جملهی خيلی عميق و پيامبرگونه در راستای حضور فعال جوانان بيانکرد و دختره يهدفعه در اثر عمق صحبتهای آقای هاشمی متحول شد و مشکلاتش به پايان رسيد و برای آقای هاشمی دست زد!
البته ما هم که گاويم!
۲ـ «اسلاومير مروژک»، نمايشنامهنويس بزرگ لهستانی، نمايشنامهای دارد به نام «کارول». به آقای تبريزی در درجهی اول و آقايان فخيمزاده، ميرباقری، ملاقلیپور و افخمی در درجههای بعدی، دوستانه پيشنهاد میکنم اين نمايشنامه را حتما بخوانند که بهنوعی وصف حال اين روزهاشان است.
۳ـ در همين رابطه:
وای بر مردمی که رييسجمهوریشان را از فيلمهای تبلیغاتی انتخاب کنند؛ وارش
فيلمهای توليدی خود کانديداها رو از دست ندین؛ آلوچه خانم
شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴
زهرا خانم شما يه نابغهای! قدر خودت رو بدون!!!
ديشب بیخوابی به سرم زده بود، خيلی تصادفی و بعد از مدتها پرت شدم وبلاگ زهرا خانم اچ بی! ديدم ايشون فرمودن:
به نظر من در حال حاضر بهترين گزينه برای کشور ما يکی از اين دو نفر هستند:
۱- آقای رفسنجانی
۲- آقای لاريجانی
رفسنجانی به خاطر اينکه قدرت لازم برای انجام شعارهاش رو داره! ممکنه خيلی از خصوصياتش رو بشه انکار کرد ولی در قدرتش هيچ شکی نيست. منظورم اينه که اگه بخواد میتونه شعاراش رو عملی کنه و مشکلی برای اين کار نداره!
آقای لاريجانی هم يک آدم بسيار با سواد و مدير بسيار موفقيه. ممکنه بگين صدا و سيما کلا مملکت نمیشه! اما جدای از اين لاريجاني قدرت مديريت و در ضمن پشتيبانی بسيار بالايی داره.
البته من خيلی خوشحالم که ايشون نمیخواد انتخابات رو تحريم کنه يا اينکه به معين رای بده! به هر حال هر کسی يه آیکيويی داره و با توجه به اون مسايل رو تحليل میکنه و اگر ايشون به نتيجهی ديگهای رسيده بودن جای تعجب داشت.
پینوشت:
برای خودم و همهی بلاگستان متاسفم وقتی میبينم سطح سليقهی مخاطبين جوريه که وبلاگ ايشون و امثال ايشون، جزو وبلاگهای پرخواننده است. واقعا متاسفم.
ديشب بیخوابی به سرم زده بود، خيلی تصادفی و بعد از مدتها پرت شدم وبلاگ زهرا خانم اچ بی! ديدم ايشون فرمودن:
به نظر من در حال حاضر بهترين گزينه برای کشور ما يکی از اين دو نفر هستند:
۱- آقای رفسنجانی
۲- آقای لاريجانی
رفسنجانی به خاطر اينکه قدرت لازم برای انجام شعارهاش رو داره! ممکنه خيلی از خصوصياتش رو بشه انکار کرد ولی در قدرتش هيچ شکی نيست. منظورم اينه که اگه بخواد میتونه شعاراش رو عملی کنه و مشکلی برای اين کار نداره!
آقای لاريجانی هم يک آدم بسيار با سواد و مدير بسيار موفقيه. ممکنه بگين صدا و سيما کلا مملکت نمیشه! اما جدای از اين لاريجاني قدرت مديريت و در ضمن پشتيبانی بسيار بالايی داره.
البته من خيلی خوشحالم که ايشون نمیخواد انتخابات رو تحريم کنه يا اينکه به معين رای بده! به هر حال هر کسی يه آیکيويی داره و با توجه به اون مسايل رو تحليل میکنه و اگر ايشون به نتيجهی ديگهای رسيده بودن جای تعجب داشت.
پینوشت:
برای خودم و همهی بلاگستان متاسفم وقتی میبينم سطح سليقهی مخاطبين جوريه که وبلاگ ايشون و امثال ايشون، جزو وبلاگهای پرخواننده است. واقعا متاسفم.
جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴
Nothing Else Matters
اول اينکه ديشب داشتم اخبار را نگاه میکردم، حدود پنج دقيقه تصاوير شادی مردم بعد از مسابقهی فوتبال ايران ــ بحرين رو نشون داد. اما نکتهی جالب اين بود که تو اين پنج دقيقه حتی يک تصوير از هيچ زن يا دختری پخش نشد. حتی يک ثانيه. من واقعا نمیدونم چرا صدا و سيما اينکار رو میکنه؟ آخه يعنی چی؟ مثلا اگه نشون بدن خانمها هم تو خيابون بودن چه اتفاق بدی میتونه بيفته؟ شايد مشکلشون با اين بوده که خانوما خيلی اسلامی! لباس نپوشيده بودن يا موهاشون بيرون بوده، اون وقت اين سوال پيش مياد که اين چه نظاميه که اقلا نصف مردمش علاقهای ندارن اون جوری که نظام تبليغ میکنه لباس بپوشن؟
دوم اينکه حضرت «شان پن» الان تهران هستن و امروز هم تشريف بردن نمازجمعه!
من خيلی حال میکنم با اين شان پن. چند وقت پيش هم رفته بود عراق و کلا کارهای انساندوستانه زياد میکنه. خيلی خوبه که يه آدم از معروفيتش استفادههای اينجوری هم بکنه!
سوم اينکه با اين خاطرهی ابطحی ــ که مثل خودم رسما تپله ــ خيلی حال کردم. تازگیها داره از اين جناب ابطحی بيشتر خوشم مياد! ( بهنظر شما اگه آقای ابطحی اينو بفهه، از خوشحالی يا ترس! سکته نمیکنه!؟)
چهارم اينکه دارم همهی تلاشم رو میکنم تا کارام رو هماهنگ کنم و تو اين برنامه شرکت کنم. شايد يه سری بگن آخه به تو چه ربطی داره اما من فکر میکنم آدم هميشه نبايد وايسه يه مشکلی برای شخص خودش پيش بياد و بعدش صداش دربياد. من معتقدم و عميقا معتقدم تو جامعهی امروز ايران داره به خانمها ظلم میشه و به همين خاطر از هر حرکتی که بتونه جلوی اين ظلم رو ــ که البته ريشهی تاريخی هم داره ــ بگيره، حمايت میکنم.
پنجم اينکه نظرخواهی وبلاگ در دست تعميراته! (البته شايد تا الان که شما دارين اينجا رو میخونين، درست شده باشه.) همهی زحماتش هم به دوش ايشونه که واقعا دستش درد نکنه و خيلی زحمت کشيده برای درست کردنش. بسيار ممنون پانتهآ خانم.
اول اينکه ديشب داشتم اخبار را نگاه میکردم، حدود پنج دقيقه تصاوير شادی مردم بعد از مسابقهی فوتبال ايران ــ بحرين رو نشون داد. اما نکتهی جالب اين بود که تو اين پنج دقيقه حتی يک تصوير از هيچ زن يا دختری پخش نشد. حتی يک ثانيه. من واقعا نمیدونم چرا صدا و سيما اينکار رو میکنه؟ آخه يعنی چی؟ مثلا اگه نشون بدن خانمها هم تو خيابون بودن چه اتفاق بدی میتونه بيفته؟ شايد مشکلشون با اين بوده که خانوما خيلی اسلامی! لباس نپوشيده بودن يا موهاشون بيرون بوده، اون وقت اين سوال پيش مياد که اين چه نظاميه که اقلا نصف مردمش علاقهای ندارن اون جوری که نظام تبليغ میکنه لباس بپوشن؟
دوم اينکه حضرت «شان پن» الان تهران هستن و امروز هم تشريف بردن نمازجمعه!
من خيلی حال میکنم با اين شان پن. چند وقت پيش هم رفته بود عراق و کلا کارهای انساندوستانه زياد میکنه. خيلی خوبه که يه آدم از معروفيتش استفادههای اينجوری هم بکنه!
سوم اينکه با اين خاطرهی ابطحی ــ که مثل خودم رسما تپله ــ خيلی حال کردم. تازگیها داره از اين جناب ابطحی بيشتر خوشم مياد! ( بهنظر شما اگه آقای ابطحی اينو بفهه، از خوشحالی يا ترس! سکته نمیکنه!؟)
چهارم اينکه دارم همهی تلاشم رو میکنم تا کارام رو هماهنگ کنم و تو اين برنامه شرکت کنم. شايد يه سری بگن آخه به تو چه ربطی داره اما من فکر میکنم آدم هميشه نبايد وايسه يه مشکلی برای شخص خودش پيش بياد و بعدش صداش دربياد. من معتقدم و عميقا معتقدم تو جامعهی امروز ايران داره به خانمها ظلم میشه و به همين خاطر از هر حرکتی که بتونه جلوی اين ظلم رو ــ که البته ريشهی تاريخی هم داره ــ بگيره، حمايت میکنم.
پنجم اينکه نظرخواهی وبلاگ در دست تعميراته! (البته شايد تا الان که شما دارين اينجا رو میخونين، درست شده باشه.) همهی زحماتش هم به دوش ايشونه که واقعا دستش درد نکنه و خيلی زحمت کشيده برای درست کردنش. بسيار ممنون پانتهآ خانم.
پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴
سهشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴
شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۴
معين رسما دارد گند میزند. بسياری از مردم منتظر بودند ببينند معين در تلويزيون چه میخواهد بگويد و حالا که چند برنامه از برنامههايش پخش شده فکر میکنم بيشترشان نااميد شدهاند. متاسفانه واقعيت اين است که صحبتهای انتخاباتی معين اصلا خوب نبوده است. نه در مفهوم و نه در شکل.
در مفهوم خوب نبوده چون آن حرفهايی را که میبايد، نزده است. تندترين موضعگيریهايش تابهحال لزوم برقراری رابطه با آمريکا بوده و دولت بدون سانسور که اصلا کافی نيست. معين بسيار آرامتر از آن چيزی است که فضای امروز جامعه میطلبد. او اگر میخواهد از مردم رای بگيرد بايد بسيار واضح و بدون رویدربايستی حرف از تغييرات اساسی بزند. اين حرفها که او امروز میزند اشتياقی را در مردم برای رای دادن به او ايجاد نمیکند.
جدای از اين، معين چهگونه حرف زدن هم اصلا بلد نيست. ادبياتش رسمی است و بهدرد ارائهی مقاله میخورد. استفاده از کلمات و نحوهی ارائهاش به شنونده نيز مطلقا جذاب نيست و حوصلهی آدم را سرمیبرد. بهقول تئاتریها کاملا مونوتُن است و يکنواخت حرف میزند. نه اوجی دارد و نه فرودی. يک سری نوشتهی از پيش تعيين شده و ثقيل را به بدترين شکل ممکن میخواند. نوشتههايی که انگار برای ارائه در يک کنفرانس بينالمللی علمی تهيه شده تا برای گفته شدن به عامهی مردم.
با اين وضعيت حس میکنم معين هيچ شانسی برای برنده شدن در انتخابات ندارد. وضعيتش شبيه شطرنجبازی ناشی است که به انگار به اجبار پای ميز بازی نشسته است و مدام پوزيسيونش بدتر و بدتر میشود.
من نمیدانم معين واقعا اگر میخواست فقط همين چيزها را بگويد، چرا قبول کرد در صحنه بماند؟ شخصا فکر میکردم هوشمندتر از اينها باشد. به هر حال بهنظر من يا معين بايد هرچه زودتر رويهی خود را به کل عوض کند و يا تا آبروی خودش، مشارکت و اصلاحطلبی را بيشتر از اين نبرده، انصرافش را از کانديداتوری اعلام کند.
در مفهوم خوب نبوده چون آن حرفهايی را که میبايد، نزده است. تندترين موضعگيریهايش تابهحال لزوم برقراری رابطه با آمريکا بوده و دولت بدون سانسور که اصلا کافی نيست. معين بسيار آرامتر از آن چيزی است که فضای امروز جامعه میطلبد. او اگر میخواهد از مردم رای بگيرد بايد بسيار واضح و بدون رویدربايستی حرف از تغييرات اساسی بزند. اين حرفها که او امروز میزند اشتياقی را در مردم برای رای دادن به او ايجاد نمیکند.
جدای از اين، معين چهگونه حرف زدن هم اصلا بلد نيست. ادبياتش رسمی است و بهدرد ارائهی مقاله میخورد. استفاده از کلمات و نحوهی ارائهاش به شنونده نيز مطلقا جذاب نيست و حوصلهی آدم را سرمیبرد. بهقول تئاتریها کاملا مونوتُن است و يکنواخت حرف میزند. نه اوجی دارد و نه فرودی. يک سری نوشتهی از پيش تعيين شده و ثقيل را به بدترين شکل ممکن میخواند. نوشتههايی که انگار برای ارائه در يک کنفرانس بينالمللی علمی تهيه شده تا برای گفته شدن به عامهی مردم.
با اين وضعيت حس میکنم معين هيچ شانسی برای برنده شدن در انتخابات ندارد. وضعيتش شبيه شطرنجبازی ناشی است که به انگار به اجبار پای ميز بازی نشسته است و مدام پوزيسيونش بدتر و بدتر میشود.
من نمیدانم معين واقعا اگر میخواست فقط همين چيزها را بگويد، چرا قبول کرد در صحنه بماند؟ شخصا فکر میکردم هوشمندتر از اينها باشد. به هر حال بهنظر من يا معين بايد هرچه زودتر رويهی خود را به کل عوض کند و يا تا آبروی خودش، مشارکت و اصلاحطلبی را بيشتر از اين نبرده، انصرافش را از کانديداتوری اعلام کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)