پنجشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۵

توی فرودگاه:

مسئول کنترل گذرنامه: ( به صف مسافران ایرانی نگاه می کند). جميلتآ جدآ!
من: ?What
او:.Nothing. I said something in Arabic
من:.Yes,I know. I think you said somebody is beautiful
همکارش: ایل کمپقون عربی. (عربی بلده ها.)
او: ?Do you know Arabic
من: قلیلآ جدآ!
او: (می خندد). !oh
من: (مصرانه). ?Who is beautiful
او: (به صف اشاره می کند). !!Iranian girls


توی سوپرمارکت:


خانم فروشنده يک چيزهای سختی به فرانسه مي گويد.
من: اسکو وو پاقله آنگله سی ووپله؟ (می شه انگلیسی بگین لطفآ؟)
او: ووزت اسپانيول؟ (اسپانیایی هستی؟)
من: نه.
او: ايتاليانو؟
من: نو. ژو سویی ایقانین. ( نه، ایرانی هستم.)
او: Oh, Iran, Al baradei, Bomb, Terrorism ...

پی نوشت:
می خواستم یکی دو تا اپیزود دیگه هم از اتفاقات این چند روزه بزارم, ولی این جا هم اینترنت وحشتناک گرونه؛ (تا همین الانش ۱۵ دلاری پیاده شدم!) هم کی بردها همه فرانسویه که کار کردن باهاشون خیلی سخته. خدا پدر این ادیتور هاله رو بیامرزه که تو خارج از کشور بدجور به درد بخوره!!

راستی عيدتون هم مبارک!!

هیچ نظری موجود نیست: