سه‌شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۰

همه‌ی هستی من ...

بعد از سال‌ها دوباره برگشته‌ام این‌جا. داستان را فکر کنم بدانید. وبلاگ‌م فیلتر شد و بعد شرکت ایرانی که به من هاست و دامین داده بود، به‌ دلایل‌ قانونی حاضر نشد قراردادم را تمدید کند. من هم مدتی ننوشتم و حالا برگشته‌ام سر خانه‌ی اول‌م. خانه‌ی اول که نه البته. شروع وبلاگ‌نویسی‌ام با پرشین بلاگ بود و بعد اسباب‌کشی کردم این‌جا.

از زندگی‌ام و اتفاق‌هایی که این چند وقته افتاده اگر بخواهید بدانید، این‌که خبر خاصی نیست جز این‌که امسال نسبت به سال‌های قبل بیش‌تر کلاس برداشته‌ام و رسمن یک جورهایی فشار کاری زیاد شده است. به خصوص روزهای چهارشنبه که سه زنگ کلاس توی تهران دارم، بعد بدو باید بروم اصفهان و چهار زنگ هم آن‌جا درس بدهم و یک و دوی نیمه‌شب برسم تهران و دوباره فردا هفت و نیم صبح سر کلاس باشم.

اوضاع و احوال‌م هم بد نیست به جز همین فشار کاری که گفتم زیاد شده و ورزش که کم‌تر می‌رسم بروم و نوشتن که آن هم فعلن تعطیل است. سفر هم اگر شانس‌ش را داشته باشم، خیلی دوست دارم اواخر شهریور که کلاس‌ها برای دوره‌ی کوتاهی تعطیل است، بروم ازبکستان و آن نواحی و سمرقند و بخارا را ببینم و بفهمم چه جور شهرهایی بوده‌اند که حافظ به یک خال هندی بخشیده‌شان!

راستی دل‌م برای تئاتر کارکردن به‌شدت تنگ شده است. نگرانم آیا هیچ‌گاه دوباره نمایش‌نامه‌ای را به روی صحنه خواهم برد یا نه. تئاتر الان بزرگ ترین افسوس زندگی من است!

هیچ نظری موجود نیست: