بابا این چیزا چیه تو وبلاگاتون می نویسین تو رو خدا؟
جدیدا که انگار تریپ، خودکشی و مرگ و این جور چیزاست. ایشون می گن:
بالاخره كارو تموم ميكنم ....اينجوري نميتونم بشينم.... . امشب همه حرفامو رو يه كاغذ مينويسم....يه بسته قرص قوي....يه خواب راحت....اين دفعه ديگه بايد بشه . ميدونم بايد چيكار كنم ....
این یکی می گه:
دلم برايت تنگ می شود...
ديروز اولين باران پائيزی باريد...
شايد ديگر کنار شومينه نشينم...
شايد ديگر قهوه نخورم...
شايد ديگر...
شايد ديگر نباشم...
اما این یکی انگار خدارو شکر از کله اش پریده:
فكرنميكني من واسه مردن خيلي جوونم ؟؟آخه آدم وقتي هنوزبه دنيانيومده چه جوري ميخوادبميره؟؟!!!!!!..........
ولي،خودم هم ترسيده بودم،آخرين باري كه داشتم چشماموميبستم كه بخوابم همش به اين فكرميكردم كه...............
بيخيال،حالاكه هستيم وميخوايم اززندگي لذت ببريم،............
جالب تر از همه اینه که این دختر شیطونه که همیشه شاد و شنگولی می نوشت رو هم جو گرفته:
چرا ما مسلمونا با تابوت مرده هامون رو نميذاريم توی قبر ؟؟
اين قبرهای دو طبقه رو چرا ساختن ؟؟ آخه خيلی گوده ... خیـــــلی
می بینین؟ بد وضعی شده به خدا. این دفعه اگه کسی خواست خودکشی کنه و اینا بگه من دعواش کنم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر