تصاويری که پخش نشد
در حالی که همه ی شبکه های خبری دنيا مشغول پخش تصاوير شادی مردم بغداد به خاطر رهايی از ديکتاتوری صدام هستند، تلويزيون جناب آقای لاريجانی خبر نخست اخبار خود را به انتصاب امام جمعه ی جديد زنجان توسط مقام رهبری اختصاص داده است. خب البته آن ها حق دارند. هميشه حق داشته اند.
چه معنی می دهد که یک مشت عراقی - که البته تا ديروز ملت مظلوم عراق محسوب می شدند! - با سربازان خونخوار و جنايتکار آمريکايی دست دوستی دهند و پرچم آمریکا و تصاوير جرج بوش را در دست داشته باشند؟ چه معنی می دهد که دختران عراقی هلهله کنان در خيابان ها مشغول رقص و پايکوبی باشند؟ چه معنی می دهد جوانان عراقی به جای آن که گوش به فرمان آيت الله حکيم - که انگار بنده خدا درست توجيه نشده قضيه از چه قرار است و به مانند يک رهبر محبوب از اين جا برای عراقی ها دستورالعمل های بهداشتی! می فرستد - باشند، بر پای مجسمه ی سقوط کرده ی صدام بالا و پايين بپرند و سرود آزادی بخوانند؟ اين چيزها را البته اصلا خوب نيست مردم ما ببينند. هر جورهم که بخواهيم حساب کنيم،بالاخره بدآموزی دارد!
انتخابت عراق را که چند وقت پيش برگزار شد، يادتان هست؟ صد در صد آرا برای صدام! ساده دل هايی بودند که آن موقع فکر می کردند که صدام پای گاه مردمی دارد و برنامه های تلويزيون عراق را تا همين پريشب که می ديدند، فکر می کردند که وای چه اندازه اين مردم صدام را دوست دارند.
همتاهای عراقی آقای لاريجانی عزیز، اين چند روز آخرمدام سرودهای ملی، ميهنی - به قول دوست ظريفی ای عراق ای مرز پرگهر خودشان! - را پخش می کردند و از عزم راسخ شهروندان بغدادی برای جنگيدن تا آخرين قطره ی خون حرف می زدند. پس چه شد؟ اين مردم که حالا در کوچه و خيابان، در حالی که تصاوير صدام را پاره می کنند، به رقص و شادی مشغول اند، يک باره از کجا آمده اند؟
پيام ساده ی اين شادی و پايکوبی و اين تصاويری که امروز از شبکه های جهانی پخش شد - که البته به نظر من تصاويری تلخ بود چرا که بسيار دردناک است که ملتی را به جايی رسانده باشند که برای بيگانه ای که نه شاید به مهر و آشتی، که به گمانی به تجاوز و غارت منافع ملی آمده، هلهله و شادی کنند - آن است که عمر ديکتاتوری در جوامع بشری به سر آمده و در اين ميان گوبلزهای ناشی نه تنها اندک بهره ای از اين نمايش های کودکانه ی خود نمی برند، که تنها چهره سياه خويش را عريان تر می کنند ...
و چه زيبا مارکز در پاييز پدرسالار از مرگ همه ی پدرسالارها سخن گفته آن جا که می گويد:
او که در هياهوی گنگ آخرين برگ های زرد شده ی پاييز، به فراسوی حوزه ی اقتدار پرواز می کرد. او که بيگانه با فرياد شادی مردمی که زنجيرها را پاره کرده، به خيابان ها آمده و جشن گرفته بودند، لباس مرگ پوشيده بود. او که تا ابد با نوای آزادی بيگانه بود ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر