چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۲

تک سلولی ها

اين جلال تهرانی آدم عجيبيه. از اون مدل آدمايی که من دوست شون دارم قشنگ. يه جورايی آدم رو شگفت زده می کنه کاراش. امروز با يکی از بچه ها رفتيم تئاتر تک سلولی هاش رو ديديم. اگر چه مث مخزن ديوونه ش نشدم ولی حس خوبی داشتم. دوستش داشتم تک سلولی ها رو!

گيجم. چی می خواد بگه جلال؟ چی می خواد بگه تک سلولی ها؟ جلال از اون آدم ها است که می دونه چی کار داره می کنه. کاراش تئاتره! خالص تئاتره. دنگ و فنگ نداره. پز الکی نداره. ساده و عميقه.

تک سلولی ها کار سختيه. داستان به اون معنا شايد توش نباشه اما نگه می داره آدم رو. خوبی جلال اينه که از سکوت نمی ترسه. تو کاراش سکوت های شاه کاری پيدا می شه. طنز درونی کارای جلال هم حرف نداره.

بازی ها خوب و روونه. مجيد آقا کريمی خيلی خوبه. صادق خيلی خوبه. افشين هاشمی خوبه قشنگ. ديالوگ ها تو بيشتر کارای جلال تختن. بريده بريده ن. کوتاهن اصلا. تکرار تو کارای جلال خيلی مهمه. تاکيد های خيلی خوبی هم تو کاراش وجود داره. مثلا تو همين نمايش، تاکيدی که آخر نمايش رو دو تا عروسکی که پيری دارشون زده می شه عاليه.

جلال خوب کار می کنه. خسته نمی شه. گير کنه خط می زنه و دوباره می نويسه. شنيدم اين کارو هفت هشت ده بار کلا ريخته به هم و دوباره سراغش رفته! خوشم مياد جلال نمی ترسه و دل نمی بنده به چيزايی که پيدا کرده تو کار. راحت می ريزه به هم و دوباره می سازه.

تو کارای جلال بايد شش دونگ حواست جمع باشه و کد ها رو بگيری. ارتباط ها معمولا پيچيده است. مخزن رو من بار دوم تازه دقيق فهميدم چی به چی شد. اينم گمونم يه بار ديگه برم ببينم. می دونم که کار خوبی ديدم ولی نمی دونم چرا می گم کاره خوبه!

مرسی جلال جان! مرسی به خاطر تئاتر خوبت و ممنون به خاطر تلنگری که می زنی به ما آدم های گيج اين دوره ی شلوغ بزن در رويی ...


هیچ نظری موجود نیست: