سلام به همه!
به گمونم يه ذره آدم شدم اما هنوز خيلی مطمئن نيستم! ممنون از لطف همه تون. اين شعر قشنگ تقديم به شما:
ياد تو
پوستينی است که بين من و زمستان
فاصله می اندازد
نام تو
شعله نه
تکه ای از تابستان است
که گوشه ی دلم می سوزد
و سوی چشمانم است
وقتی برای يافتنت - کورمال کورمال -
دنيا را لمس می کنم
يک آن آفتابی می شوی
و تمام معنی زندگی در همان لحظه می چکد - غليظِ غليظ -
نام تو
مرگ را به تاخير می اندازد.
ساغر شفيعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر