پنجشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۲

توی مدرسه، مسئول محترم مربوطه ی اول:

- آقای صادقی ،نهار چی ميل دارين؟
- ممنون، من نهار نمی خورم.
- نمی شه که! خانوم [...] سفارش کردن حتما براتون غذا سفارش بديم.
- دستشون درد نکنه ولی ...
- به هر حال ما براتون برگ سفارش داديم![ يکی نيست بگه حالا که سفارش دادين چرا می پرسين؟]
- آخه ... [ مسئول محترم مربوطه تشريف مي برد ]

چند دقيقه بعد، مسئول محترم مربوطه ی دوم:

- آقاي صادقی شما هستين؟
- بله
- لطفا سه هزارتومن بدين برای پول نهارتون!
- سه هزارتومن؟ ... بعله، خواهش می کنم ... بفرماييد!

[ زنگ تفريح دوم و سوم هم می گذزد، اما از نهار خبری نيست! کلاس هايم ساعت سه تمام می شود و راه می افتم که از مدرسه خارج شوم.]

دم در مدرسه، مسئول محترم مربوطه ی سوم:

- آقای صادقی
- بله؟
- دارين تشريف می برين؟
- بعله ديگه. کلاسام تموم شده
- خيلی خسته نباشين.
- خواهش می کنم.
...
- راستی اگه چيزی يه وقت تو مدرسه خواستين، حتما به ما بگين. خانوم [...] سفارش کردن چون شما از نظر دانش آموزان بهترين دبير انتخاب شدين، حسابی هواتون رو داشته باشيم!!!


آقا من اگه نخوام کسی هوام رو داشته باشه، کيو بايد ببينم؟

هیچ نظری موجود نیست: