یکشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۲

سلام

هنوز از استانبول دارم می‌نويسم.

امشب از اين‌جا داريم می‌ريم آتن. هم‌سفرا همه بچه‌های خيلی با‌حالی هستن و آتيشيه که داريم می‌سوزونيم اين‌جا.

تو خوابم نمی‌ديدم اين‌قدر خوش بگذره!

البته دلم برای دوستای تو ايرانم و خونواده‌م هم تنگ شده.

ياد همه‌تون هستم.

تا به زودی

هیچ نظری موجود نیست: