خُب بايد اعتراف کنم که بدجوری دلم برای همسفرهام تنگ شده. هر چی نباشه حدود يه ماه همهجا با هم بوديم و اصلا میشه گفت يه جورايی با هم زندگی کرديم.
خاطرههای خوب سفر همهش تو ذهنمه و مرتب ياد بجهها میافتم. باورم نمیشه که دوستی يکماهه بتونه اينقدر عميق بشه.
سفر واقعا عاليه. شايد همين سفر يه ماهه به اندازهی دو سال زندگی برام تجربه داشت و خيلی خوشحالم که کلی دوستای خوبِ خوب پيدا کردم.
دلم برای همهتون تنگ شده بچهها. از همون جلو شروع میکنم.
برای علی که بيشتر از اينکه مسئول باشه دوستمون بود و خانمش صفورا که فوقالعاده دختر خوبی بود.
برای علی کاوهزاده که بارها ما رو شمرد! که جايی جا نمونده باشيم و بچهها میگفتن اين شبا به جای اينکه گوسفندا رو بشمره تا خوابش بره، ما ها رو میشمره! و بهش لقب چوپان نمونه دادن!
برای نسترن که دختر خوب ولی مغروری بود و فکر میکنم اين سفر تجربههای خوبی براش داشت.
برای بانی که دختر کوچولوی خوشگل جمعمون بود و هميشه حسابی شيطونی میکرد به طوری که مثلا ساعت ۲ شب توی رُم تو بازی زوو! با نسيم کلههاشونو زدن به هم و شکستن! راستی امروز تولدش هم هست که از همينجا بهش تبريک میگم و اميدوارم هميشه هر جا که هست شاد باشه.
برای بهاره و شيما که فوقالعاده متشخص و خانم بودن و اميدوارم که جفتشون امسال فوق قبول شن.
برای حسين، هماتاقی خوبم که واقعا پسر خوبی بود و باهاش واقعا راحت بودم و مطمئنم جز دوستای هميشگی من باقی میمونه.
برای پگاه که تيکههايی که به اين و اون میانداخت شاهکار بود و حسابی آدمو میخندوند. راستی پگاه جان من خيلی خوشحالم که با من خوب بودی و ترکشهای زبونيت به من نرسيد!!! اميدوارم اصفهان بهت خوش بگذره.
برای محمد همصندلی خوبم که هميشه حقش رو پايمال میکردم بس که بهش کم جا میدادم!!!
برای مهتا و سميه که دخترای بسيار متين، آروم و دوستداشتنیای بودن و ما هر کاری کرديم آخر هم نتونستيم برقصونيمشون!!!
برای شانای و ندا که همسفر يا بهتره بگم دوستای خيلی خوبی بودن برام و توی سفر کلی با هم نشستيم و شعر خونديم.
برای شيوا و ناصر که زوج خوب جمع ما بودن و اميدوارم هميشه خوب و سرحال باشن.
برای زهرا که به اعتراف جمع مهربونترين دختر جمع بود و هميشه برای همه مثل مادر بود.
برای مجيد که مثل خودم شکمو بود و هميشه برای خوردن غذاهای خوب پايه بود و کلی باهاش حال کردم.
برای امير که شاهکار بود و بيشتر از همه ما رو تو اين سفر خندوند و واقعا استعداد بداههگويی اين بشر بینظير بود.
برای هيوا و هليا دو تا خواهر جمع که اگه به کسی نمیگفتن هيچکس نمیفهميد با هم خواهرن بس که با هم متفاوت بودن اما هر دو شون خيلی دخترای خوبی بودن.
برای نويد و صدا درآوردنهای نصف شباش و ... برای همهی بچهها.
اميدوارم هر جا که هستين حالتون خوب باشه و بازم موقعيت پيش بياد که با هم بريم سفر ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر