یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۳

مکزيکو سيتی- 20 اکتبر ۱۹۶۸ - بازی‌های المپيک




قهرمان مسابقات دو ماراتن وارد استاديوم می‌شود. تماشاچيان از جای خود بلند می‌شوند. پس از طی آخرين مترها، قهرمان از خط پايان می‌گذرد. تماشاچيان به شدت او را تشويق می‌کنند. نور فلاش عکاسان بر چهره‌ی قهرمان نقش می‌بندد. مهم‌ترين مسابقه‌ی المپيک به پايان می‌رسد اما ...

کيلومترها دورتر جان استفان آکواری شرکت کننده‌ی تانزانيايی در حال دويدن است. او به سختی گام برمی‌دارد. در واقع بهتر است بگوييم می‌لنگد. زانويش به شدت آسيب ديده است و از آن خون بر بانداژی که روی آن بسته شده است جريان دارد، اما او هم‌چنان می‌دود ...

در ابتدای مسابقه آکواری به زمين می‌‌‌خورد و زانويش زخم عميقی برمی‌دارد. با توجه به اين حادثه او هيچ شانسی برای برنده شدن در مسابقه ندارد. پای آکواری بانداژ می‌شود. پزشک مسابقات می‌خواهد او را به بيمارستان ببرد. او بايد مسابقه را رها ‌کند، اما او می‌خواهد بدود ...

همه‌ی شرکت‌کنندگان از خط پايان می‌گذرند. تماشاچيان رفته رفته استاديوم را ترک می‌کنند. جان استفان آکواری تا انتهای مسير فاصله‌ی فراوانی دارد اما او هنوز ادامه می‌دهد ...

پس از حدود يک ساعت از زمانی که آخرين شرکت کننده‌ از خط پايان عبور کرده، آکواری تازه وارد استاديوم می‌شود. لنگان لنگان مترهای آخر را نيز می پيمايد. اندک تماشاچيان حاضر در استاديوم او را تشويق می‌کنند. آکواری از خط پايان عبور می‌کند ...

خبرنگاران به او نزديک می‌شوند: « با توجه به اين مصدوميت شديد، چرا به دوِيدن ادامه دادی در حالی که می‌دانستی هيچ شانسی برای برنده شدن نداری؟» آکواری به آرامی پاسخ می‌دهد:« کشورم مرا به اين‌جا نفرستاده که پس از طی بيشتر از ۱۱۰۰۰ کيلومتر، فقط مسابقه را شروع کنم. کشورم مرا به اين‌جا فرستاده‌ که مسابقه را به پايان برسانم.»

پی‌نوشت:

از ف بيگانه که مرا با آکواری آشنا کرد تشکر می‌کنم. به قول او، امروزه مردمان بسياری آکواری را می‌شناسند، اما فقط عده‌ی محدودی نام قهرمان ماراتن آن دوره از مسابقات را به خاطر می‌آورند ...

هیچ نظری موجود نیست: