يک يادداشت طولانی دربارهی سفر لبنان
۱ـ چهرهی ما ايرانیها تا حد زيادی شبيه لبنانیها است. به عبارت ديگر، در ميان عربها، لبنانیها بيشتر از بقيه شبيه ما هستند. در لبنان، تا ما شروع به حرفزدن نمیکرديم، مردم متوجه نمیشدند که ما لبنانی نيستيم.
۲ـ لبنانیها وقتی میديدند که ما نمیتوانيم عربی صحبت کنیم، راجع به مليتمان حدسهای جالبی میزدند: آمريکايی، فرانسوی ( بيشتر توريستهای لبنان، عربهای غيرلبنانی، فرانسویها و آمريکايیها هستند.) ارمنی!، کانادايی، ترک و ...
حتی يک نفر هم نتوانست مليت ما را درست حدس بزند. تصور لبنانیها از مردم ايران، از دو جا شکل گرفته است:
اول:آن چيزی که در تلويزيونشان ديدهاند: مردان اصولگرا با ريش بلند و تعلقات مذهبی شديد و زنان با پوشش چادر و در حال سردادن شعارمرگ بر آمريکا!
دوم: ايرانیهايی که با تورهای زيارتی به سوريه آمدهاند و از لبنان هم ديدن میکنند. ( با توجه به فاصلهی بسيار کم سوريه تا لبنان، بيشتر کاروانهای زيارتی سوريه که از ايران حرکت میکند، يک روز از برنامهشان را به بازديد از زيارتگاههای لبنان اختصاص میدهند.) بيشتر اين زائرين، از روستاها و شهرهای کوچک ايران به سوريه و لبنان میآيند و طبيعتا اکثرشان مذهبی و يا به عبارت بهتر بسیار مذهبیاند.
به همين خاطر وقتی که ما به لبنانیها میگفتيم که ايرانی هستيم، بسيار متعجب میشدند. میگفتند: اگر ايرانی هستيد چهطور بلديد انگليسی و فرانسه صحبت کنيد؟ چرا قيافههايتان اينطوری است؟ ( با شلوار جين و ريش های تراشيده ) چرا به جای اينکه به زيارت برويد، آمدهايد کتابفروشی و سراغ کتابهای هنری را میگيريد؟ و ...
وقتی هم ما به آنها میگفتيم در ايران خيلی از مردم مثل ما ما فکر میکنند و لباس میپوشند، بسيار تعجب میکردند.
۳ـ لبنان مدتها مستعمرهی فرانسه بوده است به همين خاطر فرهنگ لبنانیها بيشتر از بقيهی کشورهای اسلامی به فرهنگ غرب نزديک است.در لبنان، افراد زيادی تحصيلات عالی دارند. به جز عدهای از شيعيان لبنان، بقيهی مردم اصلا اصولگرا و متعصب نيستند. حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد از زنان و دختران لبنانی علیرغم مسلمان بودن، حجاب اسلامی را رعايت نمیکنند. اصولا در بين عربها، لبنانیها سهلگيرانهترين نگاه را به مسائل فرهنگی و دينی دارند.
۴ـ لبنانیها اگرچه خيلی پولدار نيستند ولی در عوض، فوق العاده خوشگذران، شيکپوش، خوشخوراک و سرزندهاند. خيابان ساحلی و مرکز شهر در لبنان در ساعات بعد از نيمهشب نيز اصلا خلوت نيست. بيشتر کافهها و رستورانها هم شبها پر از جمعيت است.
۵ـ فرهنگ عمومی ــ به جز رعايت قوانين راهنمائی رانندگی که در لبنان بسيار افتضاح و حتی از ايران هم بدتر است ــ در لبنان بسيار بالاتر از بقيهی کشورهای خاور ميانه است. لبانیها بر خلاف بيشتر مسلمانان اصلا چشمچران نيستند. زنها هر جور که بخواهند در لبنان لباس میپوشند و کسی به آنها نگاه معنادار نمیکند!
۶ـ دختران لبنانی بسيار خوشگلو اهل مُداَند .من قبل از لبنان به يازده کشور ديگر سفر کرده بودم و بدون هيچ اغراقی، در هيچکدامشان به اندازهی لبنان دختر خوشگل نديدم. بيشتر دختران لبنانی پستانهای برجستهای دارند و عموما ترجيح میدهند تاپ، بليز يا پيراهنهای بسيار تنگ بپوشند. جالب است برخی از زنان مسلمان لبنان که موهای خودشان را میپوشانند نيز از همين لباسهای تنگ برای پوشش بقيهی بدن خود استفاده میکنند.
۷ـ پسران لبنانی نيز کاملا خوشتيپاند! البته نه به اندازهی پسران و مردان ايتاليايی! نمیدانم من درست فهميدم يا نه! ولی انگار در لبنان بيشتر دخترها دنبال پسرها هستند تا پسرها دنبال دخترها! دختران لبنانی بسيار خونگرماند و سر صحبت را به راحتی باز میکنند!
۸ـ شما در لبنان کودکان بسياری میبينيد که بسيار بهتر از شما انگليسی و فرانسه __ آنهم با لهجهی بسيار عالی __ صحبت میکنند. يک سری مدارس آمريکايی و فرانسوی در لبنان وجود دارد که بيشتر افراد تحصيلکرده، فرزندانشان را برای تحصيل به اين مدارس میفرستند. در اين مدارس، از همان سال اول، دروس به زبانهای انگليسی و فرانسوی تدريس میشود.
۹ـ قدرت سياسی در لبنان بين مذاهب مختلف تقسيم شده است. رئيسجمهور لبنان مسيحیِ مارونی است. نخست وزير بايد سنی باشد و رئيس مجلس از ميان شيعيان انتخاب میشود.
۱۰ـ حزبالله لبنان با بلندگوهايی در سطح شهر آزادانه تبليغات میکند و با پخشآهنگهای انقلابی، اقدام به جمعآوری پول و کمکهای مردمی میکند.
۱۱ـ بعضی از شيعيان در لبنان، واقعا اصولگرا هستند. هوسکيپر اتاق ما در هتل، يک پسر شيعه بود به نام حسن که عقاید افراطی مذهبی شديدی داشت. از نظر او رفيق حریری رئيسجمهورشان به اندازهی خاک کف کفشش ارزش داشت. او پیرو سيد حسن نصرالله بود و میگفت که مقلد سيد علی خامنهای است. او منتظر بود که سيدعلی حکم جهاد عليه اسرائيل را صادر کند تا او و دوستانش اسرائيل را نابود کنند.
حسن بلد نبود انگلیسی صحبت کند و ما با عربی دست و پا شکسته و به زبان اشاره با او صحبت میکرديم. وقتی از او پرسيدیم چرا انگليسی ياد نمیگیرد، مغرورانه پاسخ داد که مگر بوش عربی بلد است که من انگليسی ياد بگیرم؟
از فردای روزی که حسن فهمید ما هم مثل او شيعه هستيم، برایمان ۵ برابر بقيه شامپو، صابون، دستمال کاغذی و حوله میآورد و هر چه ما میگفتیم اینهمه حوله و دستمال و صابون و شامپو استفاده نمیشود، به خرجش نمیرفت!
۱۲ـ بر خلاف دبی، در سطح شهر بيروت اصلا فاحشه ديده نمیشود. تحقيق نکرديم ببينيم آيا فاحشههایشان در مکانهای مشخصی هستند يا نه اما شنيديم ظاهرا میتوان در نايتکلابها ردشان را پيدا کرد.
۱۳ـ دو جور ساحل در بيروت وجود دارد: سواحل عام که توسط دولت اداره میشود، وروديه ندارد ولی خيلی هم تميز نيست. سواحل خصوصی وروديه دارند ولی در عوض از امکانات کامل بهره میبرند. لبنانیهايی که دستشان به دهانشان میرسد، برای شنا به سواحل خصوصی میآيند.
۱۴ـ ورزش همگانی به شدت در لبنان رايج است. اگر صبحها در خيابان ــ به خصوص خيابان ساحلی ــ قدم بزنيد، زنان و مردان زيادی را میبينيد که مشغول دويدن، نرمشکردن يا دوچرخهسواریاند.
۱۵ـ انواع مشروبات الکلی به راحتی در لبنان قابل دسترسی است اما من نديدم که در اماکن عمومی مشروب خورده شود.
۱۶ـ کرايهی تاکسی خيلی در لبنان بالا نيست. نگران هزينهی حمل و نقل خود در لبنان نباشيد!
۱۷ـ در مجموع لبنان کشوری است بسيار ديدنی که من سفر به آن را شديدا توصيه میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر