دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۳

۱ـ خُدا را شکر که اين اينترنت و وبلاگ و ... به وجود آمد تا عده‌ای بتوانند يک شخصيت مجازی ايده‌آل برای خودشان دست و پا کنند تا بلکه در سايه‌ی آن، حقارت‌ها،‌ کم‌بودها و عقده‌های شخصيت حقيقی‌شان را بپوشانند و ناکامی‌ها و شکست‌های زندگی واقعی‌شان را پشت آن پنهان کنند.

مسئله آن است که داشتن يک شخصيت مجازی ظاهرالصلاح در اين دنيای مجازی اصلا کار سختی نيست. دنيای مجازی مشخصات و ويژگی‌های خاص خودش را دارد. شما می‌توانيد در واقعيت يک پيرزن ۹۰ ساله باشيد ولی در دنيای مجازی خود را دختری ۱۸ ساله جا بزنيد.

اشکالی هم البته ندارد. مردم هم لابد باور می‌کنند و شيفته‌تان می‌شوند ... اما بديش فقط آن جا است که وقتی از دنيای مجازی خارج می‌شويد، چين و چروک‌های صورتتان و چرک و کثافت دور و برتان هنوز وجود دارد. با آن‌ها چه می‌کنيد؟

۲ـ شعار دادن ساده است. ژست آدم ِخوب، متفکر، به فکر بشريت و حقوق انسان‌ها، فعال سیاسی و روشن‌فکر بودن را به خود گرفتن هم ــ به خصوص در دنيای مجازی ــ کار سختی نيست. کافی است اندکی از نوشتن آگاه باشيد و کمی هم از اين طرف و آن طرف چيزهايی درباره‌ی دموکراسی، حقوق زنان، آزادی بيان و ... شنيده باشيد تا بتوانيد خود را به صورت يک چه‌گوارای مجازی جا بزنيد. فعلا اين چيزها مُد است و شما هم نبايد خدای ناکرده از قافله عقب بمانيد.

البته در اين ميان فحش دادن و تحقير کردن ديگران را هم نبايد فراموش کنيد. به وبلاگرهای پرطرفدار روزمره‌‌نويس تا می‌توانيد فحش دهيد و آن‌ها را تحقير کنيد. اصولا اين کارها کلاس می‌آورد و درجه‌ی روشن‌فکر بودن شما را بالاتر می‌برد.

از اين که « عامه‌ی مردم چه‌قدر نفهم هستند و چه خواسته‌ها و علائق پيش پا افتاده ای دارند » بايد هميشه گله کنيد. بايد اين نکته را دائما به همه گوش‌زد کنيد که چه‌قدر شما متفاوتيد،‌ چه‌قدر کتاب‌خوان هستيد و چه‌قدر با شعوريد.

در دنيای مجازی بايد نشان دهيد از خاله‌زنک بودن بدتان می‌آيد، حتی اگر در دنيای واقعی يک خاله‌زنک به تمام معنای ۱۶ سوپاپه باشيد.

در روابط شخصی‌تان هم بايد هميشه يک عاشق دست‌نيافتنی داشته باشيد و تعدادی عاشق ديگر از قماش مختلف. مثلا يک عاشق ورزش‌کار ( ترجيحا تنيس بازی کند!)، يک عاشق اهل موسيقی ( گيتار بزند مثلا)، يک عاشق هنرمند حساس که مدام درباره‌ی سورئاليسم و جريان سيال ذهن با شما گفتگو کند، يک عاشق در خارج از کشور (‌ترجيحا آمريکا يا نهايتا کانادا) ،‌ يک عاشق متفاوت و کمی غيرتی که اگر شما را با کس ديگری احيانا ببيند از غصه دق می‌کند و يک عاشق روشن‌فکر و مثلا روزنامه‌نگار. اين عاشق‌ها مدام بايد به پر و پای شما بپيچند و شما هم مدام بايد گله کنيد که در چند راهی مانده‌ايد و البته فراموش نمی‌کنيد که در آخر اضافه کنيد ته دلتان هيچ‌کدام‌شان را نمی‌خواهيد و دل به آن عشق دست‌نيافتنی سپرده‌ايد.

در چند انجمن ضد فلان و حمايت‌ از بيسار هم بايد عضو شويد و چندين پتيشن و بيانيه و اعتراض‌نامه را هم بايد امضا کنيد تا به همه نشان دهيد چه آدم مسئولی هستيد. به هر حال اين کارها لازمه‌ی هر چه معتبرتر نشان دادن شخصيت مجازی شما است.

۳ـ من فکر می‌کنم آدم بايد هرچند وقت يک‌بار، همان‌طور که اتاقش را تميز می‌کند و آشغال‌هايش را دور می‌اندازد، روابطش را نيز تميز کند و آشغال‌هايش را دور بياندازد.

پذيرفتن اشتباه هيچ اشکالی ندارد. هر کسی ممکن است در روابطش با ديگران دچار اشتباه شود. به عبارت ديگر ممکن است فکر کند کسی لياقت و ارزش دوستی‌اش را داشته و بعدا متوجه شود اين‌طور نبوده است.

مهم آن است که در اين جور مواقع، آدم به جای اين که خود را شماتت کند، اين شجاعت (يا شايد بی‌رحمی؟) را داشته باشد که اين رابطه را مثل همان آشغال از زندگيش پرت کند بيرون. کاری که من سعی می‌کنم انجام دهم.

۴ـ پارانويا يک نوع بيماری روانی است که در آن فرد بيمار دچار توهم يا سوظن شديد است و کار وی گاهی حتی به جنون می‌کشد. افراد پارانوئيد دچار توهم‌اند. توهم درباره‌ی چيزهای مختلف.

يک بيمار پارانوئيد ممکن است فکر کند بقيه می‌خواهند او را بکشند يا به وی آسيب برسانند. يا به عکس ممکن است تصور کند بسيار قدرتمند يا محبوب‌ است يا اين‌که گمان برد همه عاشقش هستند.

من دلم برای افراد پارانوئيد می‌سوزد. پارانوئيدها وقتی توهم‌شان از بين می‌روند عموما دچار افسردگی می‌شوند. دنياهای مجازی محل مناسبی است برای پارانوئيدها زيرا در آن‌جا شخصيت حقيقی‌شان را فراموش می‌کنند ...

هیچ نظری موجود نیست: