دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۳

هنوز هم عميقا معتقدم تک‌گويی زير که از شهرقصه‌ی بيژن مفيده، عاشقانه‌ترين عاشقانه‌ها است ... خالص ِ خالص عشق ...

اما راستش چی بگم
تقصير ما که نبود
هر چی بود زير سر چشم تو بود

يک‌کاره تو راه ما سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغون کردی

حاليته؟

آخه آدم چی بگه قربونتم؟
حالا از ما که گذشت
بعد از اين اگر شبی نصفه شبی
به کسونی مث ما قلندر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشارو هم بذار
يا اقلا ديگه اين ريختی بهش نگاه نکن

آخه من قربون هيکلت برم
اگه هر نيگا بخواد اين‌جوری آتيش بزنه
پس بايس تموم دنيا تا حالا سوخته باشه ...

هیچ نظری موجود نیست: