جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳

از اون‌‌جايی که همه‌ی کارای من عجله‌ايه! الانم بايد خيلی تند بنويسم و برم چون زنگ زدم آژانس و تا ۵ دقيقه ديگه می‌رسه!

اما بايد يه دو سه روز جلوتر سال نو رو بهتون تبريک بگم چون الان دارم می‌رم هند!

سال ۸۳ سال خوبی برام نبود اما ... يه‌جورايی فکر می‌کنم سال ذيگه سال خيلی خوبی بشه!

روحيه‌م بر خلاف عيدهای دو سه سال پيش امسال به‌خصوص اين چند روز آخر خيلی خوب بود اما راستش خيلی هم الان ذوق سفر رو ندارم و دوست دارم زودتر برم برگردم!!!

به هر حال اميدوارم همه‌‌ی شما هم سال ديگه سال خوب و شادی براتون باشه و هر چيزی که دوست دارين اتفاق بيفته براتون.



تپه‌های شنی با وزش باد جا‌به‌جا می‌شوند

اما هم‌چنان صحرا باقی می‌ماند

اين‌ است ...

افسانه‌ی مهر

هیچ نظری موجود نیست: