۱ـ فرهاد و هامون در پيتزا فروشی مشغول تنظيم دوربينهای ديجيتالشان!
۲ـ جناب سنجاب را روی درخت میبينيد آيا؟
۳ـ مردمانی فقير اما خوشاخلاق و مهربان
۴ـ همسفر انگليسی و آدابدان ما در غياب بیافش که رفته دبليو سی! سرش با آقای گاو گرم است!
۵ ـ به اين ميمون و بچهاش موز بدهيد تا با شما دوست شوند! توجه کنيد که اينها در باغوحش نيستندها!!!
۶ ـ آبشار زيبای گوا
۷ ـ به نظر شما اين پيرمرد به چه فکر میکند؟
۸ ـ خُب به اين دريا با خیال راحت میشود گفت دريای عرب!
۹ ـ جالب اينکه از اين تابلو که به ديوار هتل بود هم من عکس گرفتم، هم هامون و هم فرهاد. يه کم شبيه نقاشیهای فريدا کالو نيست به نظرتون آيا؟
۱۰ ـ يکی از لذتبخشترين کارهايی که در هند انجام داديم ماهیگيری بود. از اين ماهیهايی که میبينيد ما هم گرفتيم و البته نگران نباشيد بعد از گرفتن دوباره آزادشان میکرديم!
۱۱ ـ همون گاو است ها!
۱۲ـ فيلسواری يک چيزی است در مايههای زلزله! حالا گيريم يک کم عظيمتر! خوشبختانه رانندهی ما ماهر بود!
۱۳ ـ غروب روز آخر و ... خداحافظ گوا!
عکسها از من، فرهاد و هامون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر