رفتم ظهيرالدوله. وسط هزار تا کار و گرفتاری و به بهای به هم زدن چند تا قرار و برنامهی از پيش تعيین شده. و چه کار خوبی کردم. فکر کنم به همون نيم ساعت تنهايیای که اون گوشه نشستم و فکر کردم؛ خيلی نياز داشتم ...
ميان پنجره و ديدن
هميشه فاصله ايست
چرا نگاه نکردم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر