پيشنوشت:
بعد از نوشتن مطلب: «نام عروسک من ولاديمير است!»، دوست عزيزی که احتمالاً پارسال از شاگردهای من بوده، اين دو کامنت را برای من گذاشته است:
ــ سلام آقا معلم. این بار که پست شما رو خوندم بدجوری دلم گرفت. یعنی شما موضوع مهمتر از عروسک بازیت نداشتی!! چهطور دلت اومد از رفتن پوپک چیزی نگی؟ همهی ما ادعاهای بزرگ داریم ولی پای عمل که میرسه اینطوری کم میاریم.
ــ آقا معلم خیلی چیزها میخواستم اینجا بنویسم و یادتون بندازم چیزایی رو که امروز سعی در فراموش کردنش میکنی. ولی دیدم بهتره بیخیال شم. فقط به شاگردهای پارسالتون میگم. بیاین حالا معلم با مرامتونو ببینین. این همونیه که پارسال هممون به معرفت و قلب مهربونش قسم میخوردیم. شاید هم ما خیلی ساده بودیم ...
نرگس عزیز، نويسندهی وبلاگ شراب نور، هم برايم کامنت گذاشته است که:
ــ منم فکر میکردم وقتی در مورد کماش نوشتی، در مورد فوتش هم مینویسی. تعجب کردم از دو پست آخرت.
اين نوشته، الزاماً پاسخی به اين دو دوست خوبم نيست، هرچند فکر میکنم چندان هم بیربط نباشد.
قضاوت کن، اما نه به اين سادگی!
لابد تا حالا شده به اين فکر کنين که شما از نظر ديگران آدم خوبی هستين يا نه؟ اگه به مجموعهی همهی آدمهايی که شما رو میشناسن، يا به نوعی با شما برخورد داشتن فکر کنين، احتمال داره آدمهايی رو به ياد بيارين که حدس بزنين ممکنه از شما خوششون نيومده باشه يا اين که اصولاً به نظرشون شما آدم خوبی نبوده باشين.
از طرف ديگه لابد آدمهايی هم دوروبرتون ديدن که شما رو خيلی آدم خوب و مثبتی میدونن، در حالی که خودتون هم میدونين تصورشون از شما غيرواقعيه و شما ديگه اونجوری هم که اونها فکر میکنن، نيستين.
اين مسئله در مورد خود شما هم يه جورايی صدق میکنه. يعنی شما هم قضاوت خودتون رو نسبت به آدمهای ديگه دارين قطعاً و خيلی موقعها هم اين قضاوت رو رسماً اعلام میکنين: « فلانی خيلی آدم خوبيه ها»، يا « يارو آشغال، خيلی آدم کثافتيه» و قضاوتهايی از اين دست.
چرا؟ اين قضاوت چهطور شکل میگيره؟ چرا ما فکر میکنيم يه نفر آدم خوبيه و يه نفر ديگه آدم خوبی نيست؟ و چه جور میشه که از نظر يه عدهای ما آدم خوبی هستيم و عدهی ديگهای برخلاف اونها، دربارهی ما نظر مثبتی ندارن و ما رو آدم بدی میدونن؟ ما که دو تا آدم مختلف نيستيم. يا شايد هستيم و خودمون خبر نداريم؟
مسئله اينجا است که قضاوتهای مردم دربارهی ما و همينطور قضاوتهايی که ما از آدمهای ديگه داريم، به واسطهی برخوردهايی که بينمون اتفاق افتاده، بهوجود اومده. به عبارت ديگه قضاوتی که ما دربارهی هر آدمی داريم، از چهرهای که اون فرد تو يه برخورد يا تو برخوردهای مختلفش در مقابل ما نشون داده، بهوجود مياد و همينجور، رفتار ما و شخصيت و مَنِشی که از خودمون ارائه میديم، باعث میشه قضاوت مردم نسبت به ما شکل بگيره.
حالا همونجور که ما معمولاً تو برخوردهامون با آدمهای مختلف، به فراخور شخصيت اون آدم، حس و حال لحظهمون و موقعيت زمانی و مکانیای که توش قرار داريم، رفتار متفاوتی داريم و نقشی که تو اون شرايط لازمه بازی میکنيم، آدمهای ديگه هم طبيعتاً همين کار رو انجام میدن.
مثلاً ما با اينکه علاقهای به دورويی نداريم، اما طبيعتاً در برخورد با يه راننده تاکسیای که يه دفعه میپيچه جلومون و چپ چپ هم نگاهمون میکنه و يه استاد دانشگاهی که قراره تو يه پروژه باهاش همکاری کنيم، يکسان عمل نمیکنيم. حتی ادبياتی هم که ازش تو اين دو تا موقعيت استفاده میکنيم، ممکنه فرق داشته باشه.
يا اينکه ما ممکنه تو جمع دوستای خيلی نزديکمون کارهايی بکنيم يا از نوعی خاص از ادبيات (نه لزوماً غيرمودبانه) استفاده کنيم که احتمالاً اگر اون نوع حرکات و يا ادبيات رو تو يه جمع رسمیتر به کار بگيريم، بهشدت تعجببرانگيز باشه. و برعکس، اگه توی خونه و يا پيش دوستای نزديکمون خيلی رسمی و مودبانه حرف بزنيم، احتمالاً خندهدار خواهد شد!
حالا فکر کنين بعد از برخوردی که شما با اون راننده تاکسی موردنظر! داشتين و حرفهايی که بينتون ردوبدل شده، يکی بياد نظرتون رو دربارهی ايشون از شما بپرسه. طبيعيه که خيلی نظر مثبتی نداشته باشين. در صورتی که به سادگی اين احتمال وجود داره که اون راننده تاکسی واقعاً در کل آدم خوبی باشه و صرفاً اون لحظه بهخاطر عصبانيت يا هر چيز ديگه، با ما خوب برخورد نکرده. حالا بهنظر شما درسته به واسطهی همون يه برخورد، ما کلاً شخصيت طرف رو زير سوال ببريم و و دربارهش قضاوت قطعی کنيم؟
يا در مورد همون استاد دانشگاه، آيا اين احتمال، هر چند خيلی ضعيف، وجود نداره که ايشون در کل آدم خيلی خوبی نباشه، اما تونسته باشه تو اون يه برخوردش طوری عمل کنه که ما متقاعد بشيم، شخصيت فوقالعادهايه؟ حالا بهنظر شما قضاوتی که ما دربارهی اون استاد دانشگاه داريم، کاملاً واقعيه؟
به همين ترتيب قضاوت مردم هم نسبت به شما شکل میگيره. قضاوتی که چه مثبت، چه منفی، ممکنه لزوماً منطبق با واقعيت نباشه؛بهخصوص اگر شما خيلی موقعها ناچار باشين بهخاطر نوع کارتون يا محيطهايی که توش قرار میگيرين، شخصيت خيلی استريلیزهای از خودتون نشون بدين. تو اينجور مواقع، احتمال اينکه قضاوتهای غيرواقعی در مورد شما به جود بياد، خيلی زياد میشه.
من خيلی وقتها در مورد خودم، نگران اين نوع مورد قضاوت قرار گرفتن، میشم. بهخصوص اگه اين قضاوته به نوعی مثبت باشه. البته قطعاً منظورم اين نيست که از مثبت بودن حس مردم نسبت به خودم بدم بياد، نه، اتفاقاً خيلی هم خوشحال میشم، اما بيشتر، از اون نگرانم که قضاوتشون در مورد من ممکنه واقعی نباشه و به سادگی اين احتمال وجود داره بعداً که شخصيت واقعی منو شناختن، بخوره تو حالشون.
آدم سر کلاس، توی محيط کاری و يا حتی اینجا توی وبلاگ، يه قسمتی از خودش رو که از صافی گذرونده مياد نشون میده. يعنی درواقع مثلاً شمايی که مياین اينجا رو میخونين، و من رو نمیشناسين، قطعاً تصورتون از من به واسطهی قسمتهايی از شخصيت منه که من آگاهانه يا حتی غيرآگاهانه انتخاب کردم و از طريق اين وبلاگ نشونتون دادم. همينجوره در مورد وضعيتم سر کلاس به عنوان يک معلم. طبيعتاً اونجا هم فقط يه قسمتهايی از شخصيت من نمود پيدا کرده و يه بخشهاييش حتماً نشون داده نشده.
حالا شمايی که من رو صرفاً تو اينجور موقعيتها ديدین، میتونين قضاوت خودتون رو داشته باشين که من چه آدم خوب، يا چه آدم بدی هستم يا هر قضاوت ديگهای. اما اين احتمال هم بدين که ممکنه قضاوتتون صدردصد درست نباشه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر