عمیقن، و بهخصوص بعد از این سفر پنج شش روز گذشته، به این باور رسیدهام که مهمتر از هر تغییر ساختار سیاسی در حکومت، و انتخابشدن این فرد یا آن یکی، بزرگترین و پایهایترین نیاز جامعهی امروز ایران آموزش است.
اینکه یاد بگیریم توی خیابان آشغال نریزیم. دروغ نگوییم. دو رو نباشیم. تظاهر نکنیم. درس بخوانیم. محیط زیست را آلوده نکننیم. درست رانندگی کنیم. توی خیابان جلوی هم نپیچیم. دعوا نکنیم. کتاب بخوانیم. آب را هدر ندهیم. فکر کنیم. از مسخرهکردن هم دست برداریم. فحش ندهیم. تمیز باشیم. گفتن جوکهای قومیتی و جنسیتی را کنار بگذاریم. موسیقی خوب گوش بدهیم. به همدیگر احترام بگذاریم. خرافات را دور بریزیم. درست مصرف کنیم. برنامهریزی برای زندگیمان داشته باشیم. کسی را تحقیر نکنیم. به ورزش، تغذیه و سلامتمان اهمیت دهیم. اگر مردیم با دخترها و زنها درست رفتار کنیم. متلک نگوییم. اگر زن هستیم در راستای بهدستآوردن حقوق انسانیمان تلاش کنیم. همدیگر را تحمل کنیم. اختلاف عقیده را بپذیریم. حق کسی را نخوریم و ...
تعارف که نداریم، بهتر است قبول کنیم در زمینهی فرهنگ عمومی از بسیاری از کشورهای دیگر دنیا عقبتریم و باید بسیار کار کنیم تا در این زمینهها به سطح قابل قبولی برسیم. حتا با فرض حل همهی مشکلهای سیاسی و اقتصادی ما بهشدت نیازمند به یک فراگیری گسترده در زمینهی فرهنگ عمومی هستیم. این هم خود به خود درست نمیشود و نیاز به آموزشدادن و یادگرفتن دارد. من فکر میکنم در یک حکومت بهینه، صدا و سیمای ملی دستکم برای ده سال پیوسته دارد این چیزها را به مردم یاد میدهد.
حالا هم اگر واقعن به دنبال تغییر و تاثیرگذاری در درازمدت هستیم، بهنظرم درستترین کار این است که در همین زمینه گام برداریم. از خودمان شروع کنیم و سعی کنیم دور و بر خودمان، تا جایی که از دستمان برمیآید در گسترش این فرهنگ بکوشیم. به این نتیجه رسیدهام بسیار بهتر است به جای اینکه در یک کمپین سیاسی فعالیت کنم، مثلن عضو گروهی شوم که میروند سر چهارراهها و بین ماشینها کیسههایی پخش میکنند تا به جای آنکه مردم آشغالشان را از شیشهی ماشین توی خیابان بریزند، آن را داخل آن کیسهها بیاندازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر