امشب، دور و بر نه شب بود که دیگر صدایم درنیامد. صدایم درنیامد نه به این معنا که مثلن چیزی را میخواستم بگویم و بیخیالش شدم، نه! رسمن میوت شدم، بدون هیچ استعارهای. یعنی یکی دو هفتهای میشد که صدایم گرفته بود و به زور حرف میزدم، اما امشب دیگر نقطهی اوجش بود و یک آن بود که فهمیدم گاهی صدا است که نمیماند.
دوا و درمان هم کرده بودم خیر سرم مثلن. آنتیبیوتیک و دگزا و مایعات داغ و غرغرهی سرم نمکی و از این جور کارها که دکترها میگویند. تشخیص لارانژیت بود و قرار بود بهتر بشود اما انگار داستان برعکس شد. البته خودم هم جدی نگرفتم خیلی و گفتم خودش خوب میشود دیگر. کم هم مقصر نبودم. هشدار گرفته بودم که نباید زیاد حرف بزنی، اما وقتی معلم باشی و یک ماه مانده باشد به کنکور ... دو روز رفتم کلاسهای جمعبندی برگزار کردم و با آن صدایی که درست از گلویم درنمیآمد، روزی ده ساعت حرف زدم و نتیجه همین شد.
رفتم بیمارستان امیرعلم. سانتر گوش و حلق و بینی مثلن. شیرتوشیر محشری که بیا و ببین. یکی دماغش شکسته بود، آن یکی گوش داخلیاش درد میکرد و از شدت درد داد می زد و من هم که ساکت بودم. بیخیال انترن شدم و منتظر ماندم تا از رزیدنت بپرسم چه مرگم شده. ده ثانیه ته گلویم را نگاه کرد و شروع کرد نسخه نوشتن. با صدایی که از ته چاه درمیآمد و شنیدنش خودم را هم متعجب کرد، برایش مختصری توضیح دادم تا به حال چه کردهام و حالا مستاصل شدهام که آمدهام اینجا. وقت زیادی برای من نداشت توی آن شلوغی. گفت گلویت خیلی ملتهب است. این داروها را ـ که نسبت به داروهای دکتر قبلی زیادتر شده بود ـ مصرف کن، یک ده چهارده روزی اقلن طول میکشد و احتمال زیاد خوب میشوی. سه روز هم حرف نزن. ترجیحن حتا یک کلمه. اگر تفنگ پشت سرت گذاشتند یک آره یا نهی آرام میگویی ته تهش! بهتر میشوی، اگر نشدی باید عکس بگیریم از حنجرهات شاید پولیپ باشد. فردا اگر خواستی بیا یک وقت هم برای درمانگاه بگیر.
و حالا یک دگزای دیگر زده، کپسول و شربت و قرص جوشان را خورده، توی خانهام. با کلاسهایی که ناگزیر شدم کنسلشان کنم. خودم که نمیتوانستم. برای مادرم توی یک دفترچه نوشتم که به کدام مدیرها زنگ بزند و چه بگوید. روزهی سکوتم از امشب رسمن آغاز شد. تعجب نکنید اگر تلفنهایتان را جواب نمیدهم. نه که نخواهم، نمیتانم! فعلن سه روز حرف نزنم تا ببینم چه میشود.
دوا و درمان هم کرده بودم خیر سرم مثلن. آنتیبیوتیک و دگزا و مایعات داغ و غرغرهی سرم نمکی و از این جور کارها که دکترها میگویند. تشخیص لارانژیت بود و قرار بود بهتر بشود اما انگار داستان برعکس شد. البته خودم هم جدی نگرفتم خیلی و گفتم خودش خوب میشود دیگر. کم هم مقصر نبودم. هشدار گرفته بودم که نباید زیاد حرف بزنی، اما وقتی معلم باشی و یک ماه مانده باشد به کنکور ... دو روز رفتم کلاسهای جمعبندی برگزار کردم و با آن صدایی که درست از گلویم درنمیآمد، روزی ده ساعت حرف زدم و نتیجه همین شد.
رفتم بیمارستان امیرعلم. سانتر گوش و حلق و بینی مثلن. شیرتوشیر محشری که بیا و ببین. یکی دماغش شکسته بود، آن یکی گوش داخلیاش درد میکرد و از شدت درد داد می زد و من هم که ساکت بودم. بیخیال انترن شدم و منتظر ماندم تا از رزیدنت بپرسم چه مرگم شده. ده ثانیه ته گلویم را نگاه کرد و شروع کرد نسخه نوشتن. با صدایی که از ته چاه درمیآمد و شنیدنش خودم را هم متعجب کرد، برایش مختصری توضیح دادم تا به حال چه کردهام و حالا مستاصل شدهام که آمدهام اینجا. وقت زیادی برای من نداشت توی آن شلوغی. گفت گلویت خیلی ملتهب است. این داروها را ـ که نسبت به داروهای دکتر قبلی زیادتر شده بود ـ مصرف کن، یک ده چهارده روزی اقلن طول میکشد و احتمال زیاد خوب میشوی. سه روز هم حرف نزن. ترجیحن حتا یک کلمه. اگر تفنگ پشت سرت گذاشتند یک آره یا نهی آرام میگویی ته تهش! بهتر میشوی، اگر نشدی باید عکس بگیریم از حنجرهات شاید پولیپ باشد. فردا اگر خواستی بیا یک وقت هم برای درمانگاه بگیر.
و حالا یک دگزای دیگر زده، کپسول و شربت و قرص جوشان را خورده، توی خانهام. با کلاسهایی که ناگزیر شدم کنسلشان کنم. خودم که نمیتوانستم. برای مادرم توی یک دفترچه نوشتم که به کدام مدیرها زنگ بزند و چه بگوید. روزهی سکوتم از امشب رسمن آغاز شد. تعجب نکنید اگر تلفنهایتان را جواب نمیدهم. نه که نخواهم، نمیتانم! فعلن سه روز حرف نزنم تا ببینم چه میشود.
۴ نظر:
من یه ماه درگیر همچین مساله ای بودم. هرکاری هم کردم درست بشو نبود که نبود. حالا شاید خنده دار باشه ها, ولی دستآخر جوشوندهیِ یه گیاهی به اسمِ پنیرک ظرف 3-4 روز مشکل رو برطرف کرد.
جدی میگم ... امتحانش کن. حداقلش اینه که اگه سودی نداشته باشه ضرر هم نداره.
از کجا حالا پیدا کنم این جوشوندهی پنیرک رو؟ :)
بنده یک بار به این مصیبت دچار شدم. با تشخیص دکتر خانگی مقدار زیادی بستنی وانیلی مصرف نمودیم هم خوشمزه بود هم التهاب رو به طرفه العینی خواباند.
گیاه پنیرک رو از عطاری بخر و اول یه آب سرد روش بگیر که خاکش بره بعد مثل چایی دم کن و صاف کن و بخور.
خیلی بدخوراک نیست به زعم من .. ولی اگه خیلی طعمش آزار میداد با یه کم عسل شیرینش کن
ارسال یک نظر