این آقاهه خوشگل داستان می نویسه، این خانومه شعراش قشنگه ، این یکی آقاهه هم که قبلا مقاله های سخت سخت می نوشت مخ آدم می گوزید!!! ( در این جا، جا دارد از همه ی عزیزان به علت این بی ادبی شگفت انگیز خود که در نتیجه ی خواندن اشعاری مثل شعر زیر و جو گرفتگی متعاقبش به وجود آمد، صمیمانه عذرخواهی کنم!)تا بفهمه چیه، تازگی انگار داستانای پست مدرنیستی می نویسه و مینی مالیست شده و اگر چه عاشقِ ميني ماليسم است، یک چیزهای بی ناموسی ای هم دوست دارد که خودتان برید بخونید بفهمید ...
راستی این زیری هم شعره ها! اسم شاعرش هم هست وريا مظهر (و. م. آيرو). خداییش اگه کسی تون می فهمه چیزی ازش به من خنگم حالی کنه.
ماده ي ۳ (ماده ي فرضي)
اين شعر، ستايش ماده ي خود نيست، ستايشِ ماده نيست، ماده ي ستايش نيست، ستايش نيست و الي آخر.
استكان مؤنث است
و قهوه ي شيردار آن
اگرچه در ; اعماق سياهِ آفريقاي خودم; مقد س نيست
با اين حال، در اين مكان مؤنث است.
و گفتگوي دو خانم 20+20 ساله را
كه پرچم مادگي ميز
از زير گلدان مي شنود مؤنث است
و از زير ميز
دستِ مردي كه مي رود به روی پا مؤنث است.
اين شعر را در كافه اي تقديم كن به مردي
كه اگرچه در اين مكان، اصلاً
مؤدب نيست
مؤنث نيست
مذكر نيست
و حضورش در اين مكان ميسر نيست
با اين حال
فرض بگير
كه من است!
و
; من;
نيست.
یه سری دیگه از شعراش!؟ هم این جا است!!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر