امروز یه نمایش نامه خوندم آخر خدا بود! حالا اسم و مشخصاتش رو لو نمی دم ولی توضیح صحنه ی اولش رو می نویسم، ببینم کسی می تونه اولین دیالوگش رو درست حدس بزنه؟ یه جایزه خوب به اولین نفری که جواب درست داد می دم.
[مردی در تخت خواب مشغول تماشای تلویزیون است. زنی وارد می شود و به او نگاه می کند. به طرف میز توالت می رود و به خود عطر می زند. به محض این که زن از جلوی تلویزیون رد می شود، مرد با عصبانیت جا به جا می شود که تلویزیون را ببیند. زن به زیر لحاف می رود. برنامه ی تلویزیون تمام می شود. مرد خمیازه ای کشیده اول تلویزیون و بعد چراغ را خاموش می کند. پس از مدتی سکوت ، زن در تاریکی شروع به صحبت می کند.]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر