جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

تنها راه ممکن




خورخه لوئيس بورخس در مجموعه‌ی کتاب‌خانه‌ی بابل داستانی دارد به نام بررسی آثار هربرت کوآين. در اين داستان، بورخس بدون آن‌که خواننده را آگاه کند؛ به بررسی و نقد آثار نويسنده‌ای به نام هربرت کوآين می‌پردازد. نويسنده‌ای که وجود خارجی ندارد و ساخته‌ی ذهن بورخس است. خواننده‌ی کم‌تر حرفه‌ای، اگر هوشمندی به خرج ندهد و ايده‌ی نابی که بورخس داستانش را بر آن اساس بنا کرده درنيابد؛ قطعا فريب خواهد خورد و گمان خواهد کرد هربرت کوآين واقعا وجود داشته و بورخس در يک مقاله! به بررسی و نقد آثارش پرداخته است.

اين ايده ـ خلق يک شخصيت مشهور دروغين ـ آن‌قدر جذاب بود که من هم يک بار تصميم گرفتم چنين کاری را تجربه کنم. در همين وبلاگ، يادنامه‌ای برای شاعری مثلا شهير به نام صنم آسايش نوشتم و در قالب آن آثارش را معرفی و نقد کردم! جالب اين‌که قبل از آن‌که خودم موضوع را لو دهم؛ حتی يک نفر نيز به دروغين بودن شاعر اشاره نکرد!

اين ايده ظاهرا يعقوبی را نيز جذب کرده است و تنها راه ممکن در حقيقت رپرتواری است از آثار مهران صوفی، نمايش‌نامه‌نويس ناکام معاصر، که صد البته وجود خارجی ندارد. در تنها راه ممکن، ما بخش‌هايی از نُه نمايش‌نامه‌ی مهران صوفی را به انضمام عکس‌هايی از کودکی و جوانی‌اش را روی صحنه می‌بينيم.

جدای از ايده‌ی جذاب نمايش، تنها راه ممکن از نظر من تکراری دوباره از ايده‌های هميشگی يعقوبی است. پای کار به‌ وضوح امضا و مهر يعقوبی خورده است و لحظاتی از رقص‌ کاغذپاره‌ها تا يک دقيقه سکوت، از قرمز و ديگران تا گل‌های شمعدانی را می‌توان در تنها راه ممکن نيز پيدا کرد.

تنها راه ممکن اگرچه نمايشی کاملا حرفه‌ای است و بالاتر از متوسط تئاترهای اجرا شده در اين يکی دو سال قرار می‌گيرد؛ اما در مقايسه با کارهای پيشين يعقوبی، گامی رو به جلو برای وی محسوب نمی‌شود. می‌توان گفت تنها راه ممکن نمايشی خوب است اما نه آن‌قدر که محسورتان کند. کاری که يک دقيقه سکوت توانست!

نوشته‌ها و نقد و نظرهای فراوانی درباره‌ی تنها راه ممکن در اين مدت به چاپ رسيده يا روی اينترنت آمده است. لينک‌های زير فقط تعدادی از آن‌ها است که به‌نظر من تصوير بهتری از نمايش در ذهن شما خلق می‌کند و خواننده را به شناخت کامل‌تری از يعقوبی و کارهايش می‌رساند:

سايت شخصی محمد يعقوبی
پادکست سايت پندار و علا محسنی درباره‌ی تنها راه ممکن
با محمد يعقوبی ”از زمستان 66” تا ”تنها راه ممكن”، مختار شكري‌پور
گزارشی از اجرای نمايش ”تنها راه ممكن”
در جستجوی فرصت از دست رفته، نقدی از اشكان غفارعدلی بر نمايش ”تنها راه ممكن”
گفت و گو با محمد يعقوبی درباره‌ی « گل های شمعدانی » و « تنها راه ممكن »
تنها راه ممكن، نمايشنامه‌ای با ساختار باز
ماجرای سوسک‌ها، درباره‌ی نمايش تنها راه ممکن (از وبلاگ غلاف تمام فلزی)
میزگرد "تنها راه ممکن" در خبرگزاری مهر
عکس‌های رضا معطريان از نمايش

پی‌نوشت:
تماشای نمايش در اجرای ويژه‌ی هنرمندان و آشنايان! دردسرهای خاص خودش را دارد. تعداد تماشاچی‌ها تقريبا دو برابر ظرفيت سالن بود و من که دير وارد سالن شدم چاره‌ای جز نشستن روی زمين نداشتم. بدی قضيه اين بود که جا بسيار تنگ بود و دور تا دور من، هر هشت طرف! به فاصله‌ی تقريبا يک سانتيمتر، حتی کم‌تر! تماشاچی نشسته بود که دست بر قضا هر هشت نفر هم از جماعت نسوان بودند! يک‌جورهايی قضيه، قضيه‌ی کمپوت هلو بود که البته من هم آن وسط نقش هسته‌ی هلو را بازی می‌کردم لابد. به هر حال حدود دو ساعت سيخ نشستن در يک نقطه باعث می‌شود نه تنها نتوانی کار را درست تماشا کنی؛ بلکه بعد از کار پايت آن‌چنان خواب برود که تا پنج دقيقه يک‌لنگه‌پا مراقب باشی زمين نخوری! راستی اين جناب يعقوبی چه‌قدر در کارهای اخيرش به ميزانسن‌های خوابيده علاقه‌مند شده، انگار نه انگار که اين تشکچه‌ای‌های بی‌چاره‌ی رديف دوم به بعد کل صحنه را به جز صدايش از دست می‌دهند!

هیچ نظری موجود نیست: